۲۲۷۴.الملهوف :ابن سعد ، با اسيران ، حركت كرد . . . و هنگامى كه به كوفه نزديك شدند ، اهالى آن جا براى تماشاى آنان ، گِرد آمدند . زنى از كوفيان بر بالاى بام آمد و پرسيد : شما از كدام اسيران هستيد؟
گفتند : ما اسيرانِ خاندان محمّديم .
آن زن از بام ، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه جمع كرد و به آنان داد تا خود را بپوشانند .
زين العابدين عليه السلام ـ كه بيمارى ، او را ناتوان كرده بود ـ همراه زنان بود و حسنِ مُثَنّا ، فرزند امام حسن عليه السلام نيز با آنان بود . او ، عمو و امامش (حسين عليه السلام ) را در رويارويى با نيزه ها همراهى كرده بود و از [شدّت] زخم ها سنگين شده و در معركه افتاده بود ؛ امّا زنده مانده بود .
زيد و عمرو ، فرزندان ديگر حسن عليه السلام ، سِبط پيامبر صلى الله عليه و آله ، نيز همراه آنان بودند . كوفيان به گريه و زارى پرداختند ، كه زين العابدين عليه السلام فرمود : «آيا به خاطر ما گريه و زارى مى كنيد؟ پس ، چه كسى ما را كشت؟!» .
۲۲۷۵.مثير الأحزان :هنگامى كه حاملان سر حسين عليه السلام و يارانش به كوفه نزديك شدند ، عبيد اللّه بن زياد در نُخَيله يا همان عبّاسيّه بود و شب ، فرا رسيد....
مردم براى تماشاى اسيران خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و روشنى چشم فاطمه بتول ، گرد آمدند . زنى كوفى از بالاى بام پرسيد : شما از كدام اسيران هستيد؟
گفتند : ما اسيران خاندان محمّديم .
آن زن ، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه برايشان جمع كرد و به آنها داد تا خود را بپوشانند .