۲۲۷۲.بلاغات النساء :حِذام يا حُذَيم اسدى گفت : سال ۶۱ [هجرى] ، سال شهادت حسين عليه السلام ، به كوفه وارد شدم . زنان كوفه را در آن زمان ديدم كه بر سر و صورت خود مى زنند و گريبان مى درند و ديدم كه زين العابدين عليه السلام با صدايى آهسته و پيكرى نحيف از بيمارى مى گويد : «اى كوفيان ! شما بر ما مى گِرييد ؟ ! پس چه كسى جز شما ما را كُشت؟!» .
آن گاه راوى (حذام) ، واقعه را آن گونه كه هارون بن مسلم ، به نقل از سعدان ، از يحيى بن حمّاد بصرى ، از يحيى بن حَجّاج ، از امام صادق عليه السلام ، از پدرانش گزارش كرده بود ، چنين نقل كرد و گفت : هنگامى كه زنان را از كربلا به كوفه وارد كردند ، زين العابدين عليه السلام بدنش نحيف شده و از بيمارى ، رنجور بود . زنان كوفى را ديدم كه گريبان خود را براى حسين بن على عليه السلام چاك داده بودند . زين العابدين عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود : «هان ! اين زنان مى گِريند . پس چه كسى ما را كشت؟» .
۲۲۷۳.الفتوح :عمر بن سعد ، سرِ حسين عليه السلام را براى عبيد اللّه بن زياد فرستاد . . . و لشكر عمر بن سعد ، خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را آن گونه كه اسيران را مى رانند ، از كربلا حركت دادند ، تا آنان را به كوفه رساندند . مردم به سوى ايشان آمدند و به گريه و زارى پرداختند .
زين العابدين عليه السلام ـ كه در آن هنگام ، بيمارى رنجورش ساخته بود ـ ، فرمود : «هان ! اينان به خاطر ما گريه و زارى مى كنند . پس چه كسى ما را كُشت؟!» .