۲۲۶۸.مثير الأحزان :دخترانِ سَرور پيامبران و روشنىِ چشم زهرا عليهاالسلام ، سربرهنه و گريان و زارى كنان ، بيرون آمدند . آنان بر جوانان و پيران مى گريستند ، كه آتش در خيمه ها افتاد . آنان ، گريختند و مانند همان كسانى بودند كه شاعر گفته است :
يتيمان را مى بينى كه ناله سر مى دهندو از فقدان بهترين پيشوا ، خاك بر سر مى پاشند .
پرده نشينان ، سرْبرهنه بر مى خيزندو بر كناره گيسوى يتيمان ، دست مى كشند .
و زنان را بيوه و فرزند از دست داده مى بينىكه بر هر تربيت شده و شريفى مى گِريند .
آنان ، بر پيكر حسينِ در خونْ تپيده و جدا شده از دوستانش ، گذشتند و زينب عليهاالسلامبا آوايى غمين و دلى چركين بر او ناليد و گفت : «اى محمّد ! فرمان رواى آسمان ، بر تو درود فرستد ! اين ، حسين است كه در خونْ خفته و دست و پا بُريده است و دخترانت اسير گشته اند . به خدا شِكوه مى برم و به علىِ مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سيّد الشهدا . اين ، حسين است كه در صحرا افتاده و باد صبا بر او مى وزد ؛ همان كشته حراميان ! واى از غم و رنج ! امروز ، جدّم پيامبر خدا در گذشت . اى ياران محمّد ! اينان ، فرزندان مصطفى هستند كه به سانِ اسيران ، رانده مى شوند» .
سخن زينب عليهاالسلام ، دل هاى سنگ دل را نرم و كوه هاى سخت را ويران كرد .