۶ / ۲
وداع خانواده امام عليه السلام با شهيدان
۲۲۶۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از قُرّة بن قيس تميمى ـ: به زنان و خانواده و فرزندان حسين عليه السلام ، هنگامى كه بر [جنازه] او گذشتند ، نگريستم . شيون مى كردند و صورت خود را مى خراشيدند ... .
هر چه را از ياد ببرم ، سخن زينب ، دختر فاطمه را به هنگام گذر بر برادرِ به خاك افتاده اش از ياد نمى برم كه مى گفت : «وا محمّدا ! وا محمّدا ! فرشتگان آسمان بر تو درود بفرستند ! اين ، حسين است كه به صحرا افتاده و در خون خفته و دست و پا بُريده است . وا محمّدا ! دخترانت ، اسير گشته اند و فرزندانت ، قطعه قطعه شده اند و باد صبا بر آنها مى وزد» .
به خدا سوگند كه زينب ، دوست و دشمن را گريانْد .
۲۲۶۶.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمىـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ: عمر بن سعد به لشكر ، اعلان حركت به كوفه داد و دختران و خواهران حسين عليه السلام و زين العابدين عليه السلام و فرزندان آنان را با خود برد . هنگامى كه آنان به پيكر حسين عليه السلام و پيكرهاى ياران او رسيدند ، زنان صيحه زدند و صورت هايشان را خراشيدند و زينب عليهاالسلام فرياد كشيد : «وا محمّدا ! فرمان رواى آسمان ، بر تو درود فرستد ! اين ، حسين است كه در صحرا افتاده و در خونْ تپيده و خاك آلود و دست و پا بُريده است . وا محمّدا! دخترانت ميان لشكر ، اسير گشته اند و فرزندانت كشته شده اند و باد صبا بر آنها مى وزد . اين ، پسر توست ، با سرِ بريده از قَفا ! نه گم شده اى است كه به بازگشتش اميد باشد ، و نه زخمى است كه مداوايش كنند» .
زينب عليهاالسلام ، پيوسته اين سخن را مى گفت تا اين كه ـ به خدا سوگند ـ ، هر دوست و دشمنى را گرياند و حتّى اشك سپاهيان را ديديم كه بر سُم اسبانشان فرو مى ريزد .