۲ / ۳
عمر بن سعد ۱
۲۵۱۲.الأخبار الطوالـ به نقل از حميد بن مسلم ـ: عمر بن سعد ، دوست من بود . هنگام بازگشت از جنگ با حسين عليه السلام ، پيش او رفتم و از حالش جويا شدم . گفت: از حالم مپرس ؛ چرا كه هيچ مسافرى ، با بدى [و روسياهى اى] كه من با آن به خانه ام باز گشتم، به خانه اش باز نمى گردد! من ، خويشاوندىِ نزديك را بريدم و گناهى بزرگ انجام دادم .
۲۵۱۳.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :عمر بن سعد از كربلا باز گشت و وارد كوفه شد و گفت: هيچ مردى با بدى [و روسياهى اى] كه من با آن به خانواده ام باز گشتم، به سوى خانواده اش باز نمى گردد! از ابن زياد ، فرمان بردم و خدا را نافرمانى كردم و پيوندِ خويشاوندى را بريدم.
۲۵۱۴.أنساب الأشراف:عمر بن سعد مى گفت: هيچ مسافرى، همانند بدى [و روسياهى اى] كه من با آن به خانواده ام باز گشتم، به خانواده اش باز نمى گردد! از تبهكار فاجر، ابن زياد، فرمان بردم و از حاكم عادل ، نافرمانى كردم و خويشاوندىِ شرافتمندانه را بريدم.
۲۵۱۵.تذكرة الخواصّـ به نقل از ابن ابى الدنيا ـ: عمر بن سعد از نزد ابن زياد برخاست و عازم منزل خود بود، در حالى كه در راه مى گفت: هيچ مسافرى همانند من به منزلش نزد خانواده اش باز نمى گردد! من از ابن زيادِ فاسقِ ستمگر ، پسر فاجر، فرمان بردم و از حاكم دادگر ، نافرمانى كردم و خويشاوندىِ شرافتمندانه را بريدم.
مردم ، [روابط اجتماعى با] عمر بن سعد را تحريم كردند و هر وقت از كنار گروهى عبور مى كرد، از او كناره مى گرفتند و هر وقت وارد مسجد مى شد، مردم از آن بيرون مى رفتند و هر كس او را مى ديد، ناسزايش مى گفت. بدين ترتيب، مجبور به خانه نشينى گرديد تا كشته شد.
۲۵۱۶.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :عبد الرحمان بن حُمَيد رؤاسى گفت : روزى عمر بن سعد ـ يعنى پسر ابو وقّاص ـ پس از كشته شدن حسين عليه السلام ، از مجلس بنى نَهد ، گذر نمود و بر آنها سلام كرد ؛ ولى جواب سلامش را ندادند.
مالك گفت: ابو عُيَينه بارقى ، از عبد الرحمان بن حُمَيد، در باره اين خبر برايم گفت كه : وقتى عمر بن سعد از آن مجلس گذشت، گفت:
كارى كردم كه پيش از من، هيچ آزاده اى نكرده بود .خودم ، خودم را چه خوار كردم و قومم هم مرا خوار كردند!