۲۴۹۹.تهذيب الكمالـ به نقل از عبد القاهر بن سَرىْ، از پدرش، از جدّش ـ: ابو عثمان نَهْدى، از طايفه قُضاعه، [زمان ]پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد ؛ ولى ايشان را نديد . وى مقيم كوفه بود ؛ ولى هنگامى كه حسين عليه السلام كشته شد، به بصره رفت و گفت: من در شهرى كه در آن ، پسر دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كشته شد ، اقامت نمى كنم.
۱ / ۱۸
بِشر بن غالب ۱
۲۵۰۰.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)ـ به نقل از عبد اللّه بن شَريك ـ: بِشر بن غالب را ديدم كه به خاطر پشيمانى از كمك نكردن به حسين عليه السلام ، بر روى قبر وى ، غلت مى زد.
۱ / ۱۹
خالد بن غفران ۲
۲۵۰۱.تاريخ دمشقـ به نقل از ابو عبد اللّه حافظ ـ: از ابو الحسين على بن محمّدِ اديب شنيدم كه با سند خود ، يادآورى مى كرد كه: وقتى سرِ حسين بن على عليه السلام در شام آويخته شد، خالد بن غُفران ـ كه از بزرگانِ تابعيان بود ـ ، خود را از دوستانش پنهان كرد و يك ماهى گشتند تا او را يافتند . از علّت گوشه گيرى اش پرسيدند . گفت: آيا نديديد كه چه بر سر ما آمد؟!
آن گاه ، چنين سرود [كه در زير مى آوريم]:
و ابو عبد اللّه فَراوى نيز به ما خبر داد كه ابو عثمان صابونى ، براى ما روايت كرد كه: حاكم ابو عبد اللّه حافظ ، در مجلس استاد ابو منصور حشاذى، نشست و در باره كشته شدن حسين بن على عليه السلام برايم خواند:
اى پسر دختر محمّد! سرت را آوردنددر حالى كه به خون ، آغشته و رنگين شده بود .
و گويى با [كشتن] تو ـ اى پسر دختر محمّد ـآشكارا و به عمد، پيامبرى را كُشتند .
تو را لب تشنه ، كُشتند و در كُشتنتقرآن را و تفسير آن را در نظر نگرفتند .
تكبير سر دادند كه تو را كشته اندو قطعا با كشتن تو، تكبير و تهليل را سر بُريدند .
شعر اين دو روايت ، يكى است.