۲۴۷۶.الفتوح:مردم با عبد اللّه بن زبير بيعت مى كردند، تا اين كه جمعيت فراوانى از حجازيان و مردم ديگر شهرها، با او دست بيعت دادند و يزيد، از اين ماجرا خبر نداشت تا اين كه وقتى ابن زبير فهميد كه پشتش با اين جمعيتى كه با وى بيعت كرده اند، محكم است، در آشكار و پنهان، به عيبجويى يزيد مى پرداخت و او را لعن مى كرد و هر سخن زشتى را در باره يزيد و بنى اميّه، بر زبان مى آورد.
آن گاه به منبر رفت و گفت: هان ، اى مردم ! شما شيوه بنى اميّه را در كنار گذاشتن قرآن و سنّت مى دانيد و نيز شيوه معاوية بن ابى سفيان را كه بدون رضايت مردم بر آنها حكمرانى مى كرد و بر خلاف نظر پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: «فرزند ، تابع پيمان ازدواج است و براى زناكار ، سنگ است»، زياد بن ابيه را برادر خود خواند و حُجر بن عَدى كِندى را به همراه جمعى ديگر از مسلمانان ، به قتل رساند و براى پسرش يزيد، در زمان حيات خود ، بيعت گرفت و عهد خود را ـ كه بيعت با حسين بن على براى حكمرانىِ پس از خود بود ـ ، شكست.
آن گاه اين يزيد بن معاويه، شما مى دانيد كه با حسين و برادران و فرزندان و عموزادگانش چه كرد؟! همه را كشت و باقى ماندگان آنها را به اسارت گرفت و با محمل هاى بدون جُل و بى آن كه حقّ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در باره آنها مراعات كند، به شام برد، در حالى كه [خود] به يوزبازى و ميمون بازى و ميخوارگى و گناه و معصيت ، مشغول بود ... .
۱ / ۹
عبد اللّه بن عمر ۱
۲۴۷۷.صحيح البخارىـ به نقل از ابن ابى نُعْم ـ: من در حضور عبد اللّه بن عمر بودم كه مردى در باره [نجس يا پاك بودنِ] خون پشه از وى پرسيد . او جواب داد: تو از كدام طايفه اى؟
گفت: از اهالى عراقم .
ابن عمر گفت: به اين، نگاه كنيد كه از من در باره خون پشه مى پرسد، در حالى كه اينان ، پسر پيامبر صلى الله عليه و آله را كشتند! من از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «آن دو (حسن و حسين)، دو دسته گل من در دنيايند».