۲۴۷۱.صحيح البخارىـ به نقل از اَنَس ـ: سرِ حسين بن على عليه السلام را براى عبيد اللّه بن زياد آوردند و در طبقى گذاشتند . او با سرِ ايشان ، بازى مى كرد و در باره زيبايىِ آن ، چيزى مى گفت. گفت[م]: «شبيه ترينِ آنها به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود» و با وَسْمه ، ۱ رنگ شده بود.
ر.ك: ج ۸ ص ۱۵۳ (بخش نهم / فصل ششم / احتجاج اَنَس بن مالك با ابن زياد) .
۱ / ۵
زيد بن اَرقَم ۲
۲۴۷۲.الصواعق المُحْرِقة :ابن ابى الدنيا ، روايت كرده است كه: زيد بن ارقم ، نزد عبيد اللّه بن زياد بود و به او گفت: چوبت را [از لب حسين] بردار. به خدا سوگند ، همواره مى ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ميان اين دو لب را مى بوسيد .
زيد ، سپس گريه كرد. ابن زياد گفت: خدا ، چشمانت را گريان كند ! اگر پيرمرد خرفتى نبودى، گردنت را مى زدم.
زيد برخاست ، در حالى كه مى گفت: مردم ! از امروز ، شما بَرده ايد. پسر فاطمه عليهاالسلام را كشتيد و ابن مرجانه را حاكم كرديد. به خدا سوگند، خوبانِ شما را مى كُشد و بَدانتان را به بردگى مى گيرد. از رحمت خدا دور باد آن كه تن به خوارى و ننگ بدهد!
سپس به ابن زياد گفت: برايت خبرى را مى گويم كه بيش از اين، تو را به خشم آورَد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه حسن عليه السلام را بر روى پاى راست و حسين عليه السلام را بر روى پاى چپش نشاند و دستش را بر وسط سر اين دو گذاشت و آن گاه گفت : «خداوندا ! من اين دو را و [نيز] صالحِ مؤمنان را به تو مى سپارم» . ابن زياد ! امانت پيامبر صلى الله عليه و آله در نزد تو چه جايى دارد؟!