۲۴۶۹.تاريخ اليعقوبى:وقتى مختار به كوفه رفت، شيعيان بر گِرد او جمع شدند و او به آنان گفت: محمّد بن على بن ابى طالب، مرا براى فرماندهى شما فرستاده است و به كشتن حلال شمارندگان [خون حسين عليه السلام ] و خونخواهى اهل بيتِ ستم ديده، دستور داده است . به خدا سوگند، من كُشنده پسر مرجانه ام و نيز گيرنده انتقام خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از كسانى كه به آنان ستم روا داشتند. تعدادى از شيعيان ، او را تأييد كردند و تعدادى ديگر گفتند: مى رويم و از محمّد بن على مى پرسيم.
پس به سراغ محمّد بن حنفيّه (محمد بن على بن ابى طالب) رفتند و از او پرسيدند . او گفت: براى ما چه خوشايند است كه كسى خونخواه ما باشد و حقّ ما را بستاند و دشمن ما را بكشد !
پس به سوى مختار باز گشتند و با او بيعت كردند و پيمان بستند و به صورت يك گروه در آمدند.
۱ / ۴
اَنَس بن مالك ۱
۲۴۷۰.المعجم الكبيرـ به نقل از اَنَس ـ: هنگامى كه سرِ حسين بن على عليه السلام را براى عبيد اللّه بن زياد آوردند و او با چوب دستى اش ، با سر ايشان بازى مى كرد و مى گفت: «چه دندان خوبى داشته!» .
به او گفتم: به خدا سوگند، تو را بدنام مى كنم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه جاى [ضربه ]چوبت بر دهان حسين را مى بوسيد.