۲۷۲۲.الإرشاد:هنگامى كه ابن زياد، سر امام حسين عليه السلام را براى يزيد فرستاد، عبد الملك بن ابى حُدَيث سُلَمى را خواست و گفت:... به مدينه، نزد عمرو بن سعيد بن عاص برو و مژده كشته شدن حسين را به وى بده.
عبد الملك گفت: وقتى بر عمرو بن سعيد وارد شدم، گفت: پشت سرت چه خبر؟
گفتم: خبرى كه امير را خشنود مى كند ! حسين بن على ، كشته شد.
عمرو به من گفت: برو و فرياد بزن كه : حسين ، كشته شد.
آن را فرياد كشيدم . به خدا سوگند، فغانى را همانند فغان و ناله بنى هاشم در داخل خانه هايشان براى حسين ـ وقتى خبر كشته شدن او را شنيدند ـ نشنيده ام.
۲۷۲۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از عَوانة بن حَكَم ـ: عبيد اللّه بن زياد، وقتى حسين بن على عليه السلام را كشت و سرش براى او فرستاده شد، عبد الملك بن ابى حارث سُلَمى را خواست و به او گفت: به مدينه نزد عمرو بن سعيد بن عاص برو و مژده كشته شدن حسين را بده .
عمرو بن سعيد بن عاص، آن روز ، امير مدينه بود!
عبد الملك، داشت تعلّل مى كرد كه عبيد اللّه به او تَشَر زد ـ و عبيد اللّه چنان بود كه نمى شد روى حرف او حرف زد ـ و گفت: به مدينه برو و كسى جلوتر از تو، خبر را نرسانَد .
آن گاه به وى چند دينار هم داد و گفت: تعلّل نكن و اگر سوارى ات (مَركبت)، از راه باز ايستاد، سوارى ديگرى بخر.
عبد الملك گفت: به مدينه آمدم. مردى از قريش، مرا ديد و گفت: چه خبر؟
گفتم: خبر ، نزد امير است.
گفت: «همه از خداييم و همه به سوى او باز مى گرديم» . حسين بن على ، كشته شد.
بر عمرو بن سعيد وارد شدم. گفت: پشت سرت چه خبر؟
گفتم: چيزى كه امير را خشنود مى كند ! حسين بن على، كشته شد.
به من گفت: خبر كشته شدن او را جار بزن .
من خبر كشته شدن حسين را جار زدم. به خدا سوگند، هرگز آه و فغانى را همانند آه و فغان زنان بنى هاشم در خانه هايشان براى حسين عليه السلام ، نشنيده بودم.