41
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم

۲۴۶۵.المعجم الكبيرـ به نقل از اَبان بن وليد ـ: عبد اللّه بن زبير ، به ابن عبّاس ، نامه اى نوشت و از او درخواست بيعت كرد ؛ ولى او از آن، خوددارى نمود. يزيد بن معاويه ، گمان كرد كه خوددارى ابن عبّاس از بيعت با ابن زبير، به خاطر اوست . از اين رو ، به او نوشت: «امّا بعد: به من خبر رسيد كه ابن زبيرِ مُلحد ، تو را به بيعت با خود ، فرا خوانده است تا مطيعت كند و تو پشتيبان باطل و شريك گناه شوى ؛ ولى تو خوددارى كرده اى و به جهت اين كه خداوند، حقّ ما را ـ كه اهل يك خانه هستيم ـ به تو شناسانده ، با او دست [بيعت] نداده اى . خداوند ، بهترين پاداش صِله رحِم كنندگان و وفا كنندگان به عهد را به تو عطا كند! من هر چه را از ياد ببرم، نيكى كردن به تو و صِله و جايزه شايسته دادن به تو را، به خاطر جايگاه شايسته اى كه به خاطر طاعت و شرافت و خويشاوندى با پيامبر خدا در ميان ما دارى ، فراموش نمى كنم.
پس به كسانى كه در اطراف تو هستند ، چه خويشانت و چه كسانى كه از دوردست ها بر تو وارد مى شوند و زبان ابن زبير و آرايه كلامش آنها را جادو كرده، نيك بنگر و آنان را از او دور كن كه آنان، به تو بيشتر راغب اند و از تو، در باره اين مُلحدِ دزدِ از دين خارج شده، بيشتر حرف شنوى دارند. و السّلام» .
ابن عبّاس به يزيد نوشت: «امّا بعد: نامه ات به من رسيد كه در آن، دعوت ابن زبير را از من به آنچه دعوت كرده، يادآورى كرده اى و گفته اى كه من، به جهت شناخت حقّ تو ، از [پذيرفتن] آن ، خوددارى كرده ام. اگر چنان است كه تو مى گويى، من پاداش تو را به خاطر اين ، نخواستم و خداوند، خود به قصد من آگاه است.
به من نوشته اى كه مردم را به سوى تو فرا خوانم و از ابن زبير بتارانم . اين ، نه خوش حالى دارد و نه كرامتى است. خاك بر دهانت، و شن و كلوخ ، نثارت! اگر نفْست بر تو منّتى دارد، خيلى پَرتى، و حقيقتا نابود و زيان ديده اى.
به من نوشته اى و يادآورى كرده اى كه زود است كه به من نيكى كنى و صله دهى . پس ـ اى بَشَر ـ ، نيكى و صِله ات را از من باز دار، كه من هم دوستى و يارى ام را از تو باز مى دارم. به جان خودم سوگند، آنچه در پيش توست و به ما داده اى، جز اندكى از آنچه از حقّ ما از درازا و پهنا (از زمين و غنايم) باز داشته اى ، نيست.
اى بى پدر ! مرا چنان مى بينى كه كار تو ، يعنى كشتن حسين عليه السلام و جوانان بنى عبد المطّلب را ـ كه چراغ هاى تاريكى و ستارگان روشنگر راه ها بودند ـ ، فراموش مى كنم ؟!
سپاه تو، به فرمان تو بر آنها تاختند و آنان ، در دشتى به زمين افكنده شدند ، غوطه ور در خون ها، عريان و برهنه، كفن ناشده و بى بالش . بادها بر آنها مى وزيدند و گرگان بر جنازه آنها هجوم مى آوردند و كفتارها بر آنها زوزه مى كشيدند، تا اين كه خداوند ، گروهى را كه در ريختن خون آنها شريك نبودند، بر انگيخت و كفنشان كردند و دفنشان نمودند. به خاطر آنان و به خاطر من است كه ـ به خدا سوگند ـ خدا بر تو منّت نهاده و در جايگاه كنونى نشسته اى .
از كارهايت ، هر چه را فراموش كنم، اين را هرگز فراموش نمى كنم كه آن بى نَسَبِ پسر بى نَسَب و پسر آن زن بدكاره فاجر را حاكم كردى، كه از خويشاوندى ، دور است و پدر و مادر فرومايه اى دارد؛ آن كه پدرت ، او را پسرِ پدر خويش خواند و براى خود ، ننگ و گناه و خوارى و پَستى دنيا و آخرت را برگزيد؛ چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فرزند، تابع پيمان ازدواج است و براى زناكار ، سنگ است ؛ ولى پدر تو خيال كرد كه فرزندِ نامشروع هم فرزند است و به زناكار نبايد آسيبى زد و فرزند نامشروعش هم به او نسبت داده مى شود ، همان گونه كه فرزند زن بدكاره هم به شوهر او نسبت داده مى شود. پدر تو، از سرِ نادانى، سنّت را ميرانْد و به عَمد ، بدعت هاى گم راه كننده را زنده كرد.
همچنين ، هر چه را فراموش كنم، اين كار تو را فراموش نمى كنم كه حسين عليه السلام را از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به حرم خدا تاراندى و مردانت را به سوى او گسيل داشتى و براى آنان دسيسه كردى كه : چون حسين به سويتان آمد، به او هجوم ببريد . تو اين روال را ادامه دادى تا او را از مكّه به سرزمين كوفه كوچاندى، و سپاه و لشكرت ، همچون شير بر او نعره زدند. تو اين كارها را به خاطر دشمنى با خدا و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله انجام دادى.
آن گاه به پسر مَرجانه نوشتى كه با پياده نظام و سواره نظام و نيزه ها و شمشيرها به استقبال حسين برود، و به او نوشتى كه كارِ او را يكسره كند و درنگْ روا مدارد، تا اين كه حسين و همراهانش را ـ كه جوانان بنى عبد المطّلب بودند ـ كُشتى؛ خاندانى كه خداوند، پليدى را از آنان زُدود و كاملاً پاكشان كرد. ما آنانيم ، نه همانند پدران احمق و جفاكار و نادان تو.
تو مى دانستى كه حسين ، عزيزترين شخصيت ، از قديم و جديد ، در سرزمين بَطحاست . او مى توانست در حرمِ مدينه و يا مكّه ، اقامت كند و جنگ در آن دو حَرَم را حلال شمارد ؛ امّا خوش نداشت كه حرم خدا و حرم پيامبر خدا، به وسيله او بى حرمت شود و حرمت خانه خدا بشكند .
حسين عليه السلام از شما درخواست تركِ مخاصمه كرد و خواست كه باز گردد ؛ ولى شما ، كمىِ ياران او و درماندگى خانواده اش را غنيمت شمرديد و [او را كُشتيد ، چنان كه ]گويى از تُرك و افغان، ۱ خانواده اى را مى كشيد .
چگونه مرا دوستِ خود مى دانى و از من يارى مى طلبى، در حالى كه فرزندان پدرم را كشتى و شمشيرت از خون [خويشان] من، خون چكان است و تو يكى از خون بهاهاى منى، و اگر خدا بخواهد ، خون بهايم ، زياد در پيش تو نمى ماند و تو نمى توانى از آن فرار كنى ، و اگر هم [در دنيا] از آن بِرَهى، ما نيز آنچه را كه پيامبران و خاندانِ آنها پذيرفتند، مى پذيريم كه خونشان در دنيا ريخته شد و وعده گاه ما پيش خداست ، كه خداوند براى يارى ستم ديدگان ، بس است و از ستمگران ، انتقام گيرنده است .
شگفت تر از همه ـ و البته روزگار ، به تو شگفتى ها نشان خواهد داد ـ ، اين كه تو ، دختران عبد المطّلب و فرزندان نوجوان و كودك آنها را به شام بردى تا به مردم، نشان دهى كه بر ما پيروز شده اى و ما را شكست داده اى. به خدا سوگند، به خاطر آنان و من بود كه خدا بر تو و بر پدر و مادرت ، منّت گذاشت.
به خدا سوگند، تو روز و شب ، از زخم شمشير من در امانى ؛ ولى با زبانم، زخم هاى كارى ترى بر تو خواهم زد. پيروزى ظاهرى ات ، تو را مغرور و سبُك سر نكند ، كه خداوند، به تو ، پس از كشتن عترت پيامبر خدا، تنها اندكى مهلت خواهد داد، تا تو را به عذابى دردناك ، گرفتار كند و از دنيا ، گناهكار و نكوهيده ، بيرون ببرد. اى بى پدر ! هر گونه مى خواهى ، زندگى كن، كه آنچه اندوختى، تو را در پيشگاه خدا پَست كرده است» .
يزيد، وقتى نامه را خواند ، گفت: ابن عبّاس ، راه شر را در پيش گرفته است.

1.تُركان و افغانان، در آن روزگار، هنوز مسلمان نشده بودند.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
40

۲۴۶۵.المعجم الكبير عن أبان بن الوليد :كَتَبَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ إلَى ابنِ عَبّاسٍ فِي البَيعَةِ ، فَأَبى أن يُبايِعَهُ ، فَظَنَّ يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ أنَّهُ إنَّمَا امتَنَعَ عَلَيهِ لِمَكانِهِ ، فَكَتَبَ يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ :
أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَني أنَّ المُلحِدَ ابنَ الزُّبَيرِ دَعاكَ إلى بَيعَتِهِ لِيُدخِلَكَ في طاعَتِهِ ، فَتَكونَ عَلَى الباطِلِ ظَهيرا ، وفِي المَأثَمِ شَريكا ، فَامتَنَعتَ عَلَيهِ ، وَانقَبَضتَ لِما عَرَّفَكَ اللّهُ مِن نَفسِكَ في حَقِّنا أهلَ البَيتِ ، فَجَزاكَ اللّهُ أفضَلَ ما يَجزِي الواصِلينَ مِن أرحامِهِم ، الموفينَ بِعُهودِهِم ، فَمَهما أنسى مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ أنسى بِرَّكَ وصِلَتَكَ ، وحُسنَ جائِزَتِكَ بِالَّذي أنتَ أهلُهُ مِنّا فِي الطّاعَةِ وَالشَّرَفِ ، وَالقَرابَةِ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَانظُر مَن قِبَلَكَ مِن قَومِكَ ومَن يَطرَأُ عَلَيكَ مِن أهلِ الآفاقِ مِمَّن يَسحَرُهُ ابنُ الزُّبَيرِ بِلِسانِهِ وزُخرُفِ قَولِهِ ، فَخَذِّلهُم عَنهُ ، فَإِنَّهُم لَكَ أطوَعُ ، ومِنكَ أسمَعُ مِنهُم لِلمُلحِدِ الخارِبِ ۱ المارِقِ ۲ ، وَالسَّلامُ .
فَكَتَبَ ابنُ عَبّاسٍ إلَيهِ :
أمّا بَعدُ ، فَقَد جاءَني كِتابُكَ تَذكُرُ دُعاءَ ابنِ الزُّبَيرِ إيّايَ لِلَّذي دَعاني إلَيهِ ، وأنِّي امتَنَعتُ مَعرِفَةً لِحَقِّكَ ، فَإِن يَكُن ذلِكَ كَذلِكَ فَلَستُ بِرَّكَ أغزو بِذلِكَ ، ولكِنَّ اللّهَ بِما أنوي بِهِ عَليمٌ .
وكَتَبتَ إلَيَّ أن أحُثَّ النّاسَ عَلَيكَ ، واُخَذِّلَهُم عَنِ ابنِ الزُّبَيرِ ، فَلا سُرورا ولا حُبورا ۳ ، بِفيكَ الكَثكَثُ ۴ ، ولَكَ الأَثلَبُ ۵ ، إنَّكَ لَعازِبٌ إن مَنَّتكَ نَفسُكَ ، وإنَّكَ لَأَنتَ المَنفودُ ۶ المَثبورُ . ۷
وكَتَبتَ إلَيَّ تَذكُرُ تَعجيلَ بِرّي وصِلَتي ، فَاحبِس ـ أيُّهَا الإِنسانُ ـ عَنّي بِرَّكَ وصِلَتَكَ ، فَإِنّي حابِسٌ عَنكَ وُدّي ونُصرَتي ، ولَعَمري ، ما تُعطينا مِمّا في يَدَيكَ لَنا إلَا القَليلَ ، وتَحبِسُ مِنهُ العَريضَ الطَّويلَ ، ألا [لا] ۸ أباً لَكَ ، أتَراني أنسى قَتلَكَ حُسَينا عليه السلام وفِتيانَ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ مَصابيحَ الدُّجى ، ونُجومَ الأَعلامِ ؟! غادَرَتهُم جُنودُكَ بِأَمرِكَ ، فَأَصبَحوا مُصَرَّعينَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، مُزَمَّلينَ ۹ في الدِّماءِ ، مَسلوبينَ بِالعَراءِ ، لا مُكَفَّنينَ ، ولا مُوَسَّدينَ ، تَسفيهِمُ الرِّياحُ ، وتَغزوهُمُ الذِّئابُ ، وتَنتابُهُم عُرجُ الضِّباعِ !! حَتّى أتاحَ اللّهُ لَهُم قَوما لَم يَشرَكوا في دِمائِهِم ، فَكَفَّنوهُم وأجَنّوهُم ، وبِهِم ـ وَاللّهِ ـ وبي مَنَّ اللّهُ عَلَيكَ ، فَجَلَستَ في مَجلِسِكَ الَّذي أنتَ فيهِ .
ومَهما أنسى مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ أنسى تَسليطَكَ عَلَيهِمُ الدَّعِيَّ ابنَ الدَّعِيِّ ، لِلعاهِرَةِ الفاجِرَةِ ، البَعيدَ رَحِما ، اللَّئيمَ أبا واُمّا ، الَّذِي اكتَسَبَ أبوكَ فِي ادِّعائِهِ لِنَفسِهِ العارَ ، وَالمَأثَمَ وَالمَذَلَّةَ ، وَالخِزيَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؛ لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «الوَلَدُ لِلفِراشِ ، ولِلعاهِرِ الحَجَرُ» وإنَّ أباكَ زَعَمَ أنَّ الوَلَدَ لِغَيرِ الفِراشِ ، ولا يُضَرُّ العاهِرُ ، ويُلحَقُ بِهِ وَلَدُهُ ، كَما يُلحَقُ وَلَدُ البَغِيِّ المُرشِدَ ، ولَقَد أماتَ أبوكَ السُّنَّةَ جَهلاً ، وأحيَا الأَحداثَ المُضِلَّةَ عَمدا .
ومَهما أنسى مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ أنسى تَسييرَكَ حُسَينا عليه السلام مِن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى حَرَمِ اللّهِ ، وتَسييرَكَ إلَيهِمُ الرِّجالَ ، وإدساسَكَ إلَيهِم إن هُوَ نَذِرَ بِكُم فَعاجِلوهُ ، فَما زِلتَ بِذلِكَ حَتّى أشخَصتَهُ مِن مَكَّةَ إلى أرضِ الكُوفَةِ ، تَزأَرُ ۱۰ إلَيهِ خَيلُكَ وجُنودُكَ زَئيرَ الأَسَدِ ، عَداوَةَ مِثلِكَ ۱۱ للّهِِ ولِرَسولِهِ ولِأَهلِ بَيتِهِ .
ثُمَّ كَتَبتَ إلَى ابنِ مَرجانَةَ يَستَقبِلُهُ بِالخَيلِ وَالرِّجالِ ، وَالأَسِنَّةِ وَالسُّيوفِ ، ثُمَّ كَتَبتَ إلَيهِ بِمُعاجَلَتِهِ وتَركِ مُطاوَلَتِهِ ، حَتّى قَتَلتَهُ ومَن مَعَهُ مِن فِتيانِ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، أهلِ الْبَيتِ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، نَحنُ اُولئِكَ ، لا كَآبائِكَ الأَجلافِ ۱۲ الجُفاةِ ۱۳ ، أكبادِ الحَميرِ ، ولَقَد عَلِمتَ أنَّهُ كانَ أعَزَّ أهلِ البَطحاءِ بِالبَطحاءِ قَديما ، وأعَزَّهُ بِها حَديثاً ، لَو ثَوى بِالحَرَمَينِ مَقاما ، وَاستَحَلَّ بِها قِتالاً ، ولكِنَّهُ كَرِهَ أن يَكونَ هُوَ الَّذي يُستَحَلُّ بِهِ حَرَمُ اللّهِ وحَرَمُ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله وحُرمَةُ البَيتِ الحَرامِ .
فَطَلَبَ إلَيكُمُ الحُسَينُ عليه السلام المُوادَعَةَ ، وسَأَلَكُمُ الرَّجعَةَ ، فَاغتَنَمتُم قِلَّةَ نُصّارِهِ ۱۴ ، وَاستِئصالَ أهلِ بَيتِهِ ، كَأَنَّكُم تَقتُلونَ أهلَ بَيتٍ مِنَ التُّركِ أو كابُلٍ ۱۵ ، فَكَيفَ تَجِدُني ۱۶ عَلى وُدِّكَ ، وتَطلُبُ نُصرَتي ، وقَد قَتَلتَ بَني أبي ، وسَيفُكَ يَقطُرُ مِن دَمي ، وأنتَ آخِذٌ ۱۷ ثَأري ، فَإِن يَشَأِ اللّهُ لا يَطُل لَدَيكَ دَمي ، ولا تَسبِقني بِثَأري ، وإن تَسبِقنا بِهِ فَقَبِلنا ما قَبِلَتِ النَّبِيّونَ وآلُ النَّبِييّنَ، فَظَلَّت دِماؤُهُم فِي الدُّنيا، وكانَ المَوعِدُ اللّهَ ، فَكَفى بِاللّهِ لِلمَظلومينَ ناصِرا ، ومِنَ الظّالِمينَ مُنتَقِما .
وَالعَجَبُ كُلُّ العَجَبِ ـ وما عِشتَ يُريكَ ۱۸ الدَّهرُ العَجَبَ ـ حَملُكَ بَناتِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وحَملُكَ أبناءَهُم ـ اُغَيلِمَةً صِغارا ـ إلَيكَ بِالشّامِ ، تُرِي النّاسَ أنَّكَ قَد قَهَرتَنا ، وأنَّكَ تُذِلُّنا ، وبِهِم ـ وَاللّهِ ـ وبي مَنَّ اللّهُ عَلَيكَ وعَلى أبيكَ واُمِّكَ مِنَ النِّساءِ .
وَايمُ اللّهِ ، إنَّكَ لَتُمسي وتُصبِحُ آمِناً لِجِراحِ يَدي ، ولَيَعظُمَنَّ جَرحُكَ بِلِساني ونَقضي وإبرامي ، فَلا يَستَفِزَّنَّكَ ۱۹ الجَدَلُ ۲۰ ، فَلَن يُمهِلَكَ اللّهُ بَعدَ قَتلِكَ عِترَةَ رَسولِهِ إلّا قَليلاً ، حَتّى يَأخُذَكَ أخذا أليماً ، ويُخرِجَكَ مِنَ الدُّنيا آثِما مَذموما ، فَعِش لا أباً لَكَ ما شِئتَ ، فَقَد أرداكَ عِندَ اللّهِ مَا اقتَرَفتَ .
فَلَمّا قَرَأَ يَزيدُ الرِّسالَةَ قالَ : لَقَد كانَ ابنُ عَبّاسٍ مُضِيّا عَلَى الشَّرِّ . ۲۱

1.الخارب : اللصّ (الصحاح : ج ۱ ص ۱۱۹ «خرب») .

2.مَارِقٌ : أي خارج عن الدين (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۶۸۹ «مرق») .

3.الحُبُور : هو السرور . قال اللّه تعالى : «فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرونَ» أي يُنعّمون ويكرّمون ويسرّون (الصحاح : ج ۲ ص ۶۲۰ «حبر») .

4.الكَثْكَثُ : دقاق الحصى والتراب (النهاية : ج ۴ ص ۱۵۳ «كثكث») .

5.الأَثْلَبُ والإثْلِبُ : فتاة الحجارة والتراب (الصحاح : ج ۱ ص ۹۴ «ثلب») .

6.هكذا في المصدر !! وفي تاريخ اليعقوبي : «المفند المهوّر» .

7.المثبور : أي الملعون المطرود ، الهالك الخاسر (لسان العرب : ج ۴ ص ۹۹ «ثبر») .

8.هذه الكلمة سقطت من المصدر ، وأثبتناها من مجمع الزوائد ، وهي ممّا يقتضيه السياق .

9.زَمَّلَهُ : أي لَفَّهُ (الصحاح : ج ۴ ص ۱۷۱۸ «زمل») .

10.تزأر : أي تصيح غاضبة ، يقال زأر الأسد يزأر زأْرا وزئيرا ، إذا صاح وغضب (راجع : النهاية : ج ۲ ص ۲۹۲ «زأر») .

11.كذا في المصدر ، والظاهر أنّ الصواب هكذا : «عَداوَةً مِنكَ» .

12.الجِلْفُ : الأحمق (النهاية : ج ۱ ص ۲۸۷ «جلف») .

13.رجلٌ جافي الخلق : غليظ (القاموس المحيط : ج ۴ ص ۳۱۳ «جفا») .

14.كذا في المصدر ، وفي مجمع الزوائد : «أنصاره» .

15.لم يكن الترك و الافاغنه عندئذ من المسلمين .

16.في المصدر : «تجدوني» ، والصواب ما أثبتناه كما في مجمع الزوائد .

17.كذا في المصدر ، والصواب «أحد» بدل «آخذ» كما سبق في النصّ السابق .

18.في المصدر «بربّك» ، والصواب ما أثبتناه كما في مجمع الزوائد .

19.لا يستفزّنّك : أي لا يستخفّنّك (النهاية : ج ۳ ص ۴۴۳ «فزز») .

20.الجَدَل ، محرّكة : اللدد في الخصومة ، والقدرة عليها (القاموس المحيط : ج ۳ ص ۳۴۶ ـ ۳۴۷ «جدل») .

21.المعجم الكبير : ج ۱۰ ص ۲۴۱ الرقم ۱۰۵۹۰ ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ۲ ص ۷۷ عن شقيق بن سلمة ، تذكرة الخواصّ : ص ۲۷۵ كلاهما نحوه ، مجمع الزوائد : ج ۷ ص ۵۰۰ الرقم ۱۲۰۸۲ نقلاً عن الطبراني عن أياد ابن الوليد ؛ تاريخ اليعقوبي : ج ۲ ص ۲۴۷ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۳۲۳ الرقم ۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5002
صفحه از 457
پرینت  ارسال به