37
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم

۲۴۶۳.شرح الأخبارـ به نقل از ابو نعيم ، با اسناد خود ـ: وقتى خبر كشته شدن امام حسين عليه السلام به اُمّ سلمه رسيد، در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خيمه اى بر پا كرد و در آن نشست و لباس سياه پوشيد.

۱ / ۲

عبد اللّه بنُ عبّاس ۱

۲۴۶۴.الكامل فى التاريخـ به نقل از شقيق بن سلمه ـ: وقتى حسين عليه السلام كشته شد، عبد اللّه بن زبير شوريد و ابن عبّاس را به بيعت با خود ، فرا خواند؛ ولى ابن عبّاس از آن خوددارى نمود. يزيد، گمان برد كه خوددارى ابن عبّاس از بيعت با ابن زبير، به خاطر بيعت با يزيد است. از اين رو ، اين نامه را به او نوشت: «امّا بعد، به من خبر دادند كه عبد اللّه بن زبيرِ مُلحد، تو را به بيعت ، دعوت كرده است و تو به جهت بيعت و وفادارى به ما، از بيعت با او خوددارى كرده اى . خداوند ، بهترين پاداش خويشاوندى را كه به صِله كنندگانِ رَحِم و به وفا كنندگان به عهدشان مى دهد، به تو عطا فرمايد! من هر چه را فراموش كنم، نيكى به تو و نيز صِله اى را كه شايسته آنى ، فراموش نمى كنم .
پس به آنان كه از دوردست ها بر تو وارد مى شوند و كسانى كه ابن زبير با زبانش آنان را جادو كرده، نيك بنگر و آنان را با وضع وى ، آشنا كن كه آنان از تو ، بيشتر شنوايى دارند و از تو ، بيشتر از آنانى كه بيرون مكّه اند ، فرمان مى برند».
عبد اللّه بن عبّاس در جواب يزيد نوشت: «امّا بعد: نامه ات به من رسيد . در باره خوددارى من از بيعت با ابن زبير، [بدان كه] به خدا سوگند، در اين كار، پاداش و ستايش تو را انتظار نداشتم ، و البته خدا، به قصد من آگاه است.
تو پنداشته اى كه نيكى به مرا از ياد نمى برى ؟ ! پس ـ اى بَشَر ـ ، نيكى ات را از من باز دار، كه من هم نيكى ام را از تو باز مى دارم. از من خواسته اى كه مردم را به تو علاقه مند كنم و كينه آنان را به ابن زبير برانگيزانم تا او را تنها بگذارند. هرگز! اين ، نه جاى خوش حالى دارد و نه كرامتى است. چگونه چنين باشد ، در حالى كه تو ، حسين و جوانان عبد المطّلب را ـ كه چراغ هاى هدايت و ستارگان روشنگر راه ها بودند ـ ، كُشتى؟!
سپاهيانت به دستور تو ، در دشتى بر آنها تاختند و آنها در صحرا ، در خون ، غوطه ور شدند و عريان و تشنه كشته شدند و بى كفن و بى بالش ماندند . بادها بر تن آنان غبار مى پاشيدند و گرگ هاى بيابان بر جنازه هايشان عبور مى كردند، تا اين كه خداوند، قومى را كه در ريختن خون آنان سهيم نبودند، بر انگيخت وآنان كفنشان كردند و دفنشان نمودند. اگر تو عزيز شده اى و در اين جايگاه نشسته اى ، به خاطر من و آنان است.
من نيز هر چه را از ياد ببرم، هرگز از ياد نمى برم كه تو حسين عليه السلام را از حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به حرم خدا تاراندى و سپاهت را به سوى او گسيل داشتى و همچنان ادامه دادى تا او را به عراق كوچاندى و او ـ در حالى كه نگران و ترسان بود ـ ، از مدينه بيرون رفت.
سپاه تو به جهت دشمنى ات با خدا و پيامبر خدا، به سوى او و خاندانش ـ كه خداوند ، پليدى را از آنها برده و كاملاً پاكشان كرده است ـ ، لشكركشى كرد . او از تو درخواست تركِ مخاصمه كرد تا باز گردد ؛ امّا شما كمىِ ياران و درماندگى خانواده اش را فرصت شمرديد و بر ضدّ او ، دست به دست هم داديد [و او را كشتيد]، گويى خانواده اى تُرك ۲ و كافر را مى كُشيد .
هيچ چيزى برايم شگفت انگيزتر از اين نيست كه از من درخواست دوستى كنى، در حالى كه فرزندان پدرم را كشته اى و شمشيرت از خون [خويشانِ] من خون چكان است، و تو يكى از خون بهاهاى منى ! شادمان مباش كه امروز بر ما چيره شده اى ؛ چرا كه قطعا روزى هم ما بر تو چيره مى شويم. و السّلام» .

1.ر . ك : ج ۴ پانوشت ص ۴۳۳ .

2.تُركْ نژادان (ساكنان آسياى ميانه و شمال قفقاز)، در آن روزگار، هنوز مسلمان نشده بودند.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
36

۲۴۶۳.شرح الأخبار عن أبي نعيم بإسناده :أنَّها[ اُمَّ سَلَمَةَ ] لَمّا بَلَغَها مَقتَلُ الحُسَينِ عليه السلام ، ضَرَبَت قُبَّةً في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَلَسَت فيها ، ولَبِسَت سَوادا . ۱

۱ / ۲

عَبدُ اللّهِ بنُ العَبّاسِ ۲

۲۴۶۴.الكامل في التاريخ عن شقيق بن سلمة :لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ عليه السلام ثارَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ ، فَدَعَا ابنَ عَبّاسٍ إلى بَيعَتِهِ ، فَامتَنَعَ ، وظَنَّ يَزيدُ أنَّ امتِناعَهُ تَمَسُّكٌ مِنهُ بَيعَتَهُ ۳ ، فَكَتَبَ إلَيهِ :
أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَني أنَّ المُلحِدَ ابنَ الزُّبَيرِ دَعاكَ إلى بَيعَتِهِ ، وأنَّكَ اعتَصَمتَ بِبَيعَتِنا ، وَفاءً مِنكَ لَنا ، فَجَزاكَ اللّهُ مِن ذي رَحِمٍ خَيرَ ما يَجزِي الواصِلينَ لِأَرحامِهِم ، الموفينَ بِعُهودِهِم ، فَما أنسَ مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ بِناسٍ بِرَّكَ ، وتَعجيلَ صِلَتِكَ بِالَّذي أنتَ لَهُ أهلٌ ، فَانظُر مَن طَلَعَ عَلَيكَ مِنَ الآفاقِ مِمَّن سَحَرَهُمُ ابنُ الزُّبَيرِ بِلِسانِهِ ، فَأَعلِمهُم بِحالِهِ ، فَإِنَّهُم مِنكَ أسمَعُ النّاسِ ، ولَكَ أطوَعُ مِنهُم لِلمُحِلِّ .
فَكَتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ :
أمّا بَعدُ ، فَقَد جاءَني كِتابُكَ ، فَأَمّا تَركي بَيعَةَ ابنِ الزُّبَيرِ فَوَاللّهِ ما أرجو بِذلِكَ بِرَّكَ ولا حَمدَكَ ، ولكِنَّ اللّهَ بِالَّذي أنوي عَليمٌ .
وزَعَمتَ أنَّكَ لَستَ بِناسٍ بِرّي ، فَاحبِس ـ أيُّهَا الإنسانُ ـ بِرَّكَ عَنّي ، فَإِنّي حابِسٌ عَنكَ بِرّي .
وسَأَلتَ أن اُحَبِّبَ النّاسَ إلَيكَ ، واُبَغِّضَهُم واُخَذِّلَهُم لِابنِ الزُّبَيرِ ، فَلا ولا سُرورَ ، ولا كَرامَةَ ، كَيفَ وقَد قَتَلتَ حُسَينا عليه السلام وفِتيانَ عَبدِ المُطَّلِبِ ، مَصابيحَ الهُدى ، ونُجومَ الأَعلامِ ؟! غادَرَتهُم خُيولُكَ بِأَمرِكَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، مُرَمَّلينَ ۴ بِالدِّماءِ ، مَسلوبينَ بِالعَراءِ ، مَقتولينَ بِالظِّماءِ ، لا مُكَفَّنينَ ، ولا مُوَسَّدينَ ، تَسفي ۵ عَلَيهِمُ الرِّياحُ ، ويَنشي ۶ بِهِم عُرجُ البِطاحِ ۷ !! حَتّى أتاحَ اللّهُ بِقَومٍ لَم يَشرَكوا في دِمائِهِم ، كَفَّنوهُم وأجَنّوهُم ۸ ، وبي وبِهِم لَو عَزَّزتَ وجَلَستَ مَجلِسَكَ الَّذي جَلَستَ ، فَما أنسَ مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ بِناسٍ إطرادَكَ حُسَينا عليه السلام مِن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إلى حَرَمِ اللّهِ ، وتَسييرَكَ الخُيولَ إلَيهِ ، فَما زِلتَ بِذلِكَ حَتّى أشخَصتَهُ إلَى العِراقِ ، فَخَرَجَ خائِفا يَتَرَقَّبُ ، فَنَزَلَت بِهِ خَيلُكَ عَداوَةً مِنكَ للّهِِ ولِرَسولِهِ ، ولِأَهلِ بَيتِهِ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، فَطَلَبَ إلَيكُمُ المُوادَعَةَ ، وسَأَلَكُمُ الرَّجعَةَ ، فَاغتَنَمتُم قِلَّةَ أنصارِهِ ، وَاستِئصالَ أهلِ بَيتِهِ ، وتَعاوَنتُم عَلَيهِ ، كَأَنَّكُم قَتَلتُم أهلَ بَيتٍ مِنَ التُّركِ ۹ وَالكُفرِ ، فَلا شَيءَ أعجَبُ عِندي مِن طَلِبَتِكَ وُدّي وقَد قَتَلتَ وُلدَ أبي ، وسَيفُكَ يَقطُرُ مِن دَمي ! وأنتَ أحَدُ ثَأري! ولا يُعجِبكَ أن ظَفِرتَ بِنَا اليَومَ ، فَلنَظفَرَنَّ بِكَ يَوما ، وَالسَّلامُ . ۱۰

1.شرح الأخبار : ج ۳ ص ۱۷۱ ح ۱۱۱۹ .

2.راجع : ج ۴ هامش ص ۴۳۲ .

3.كذا ، والأنسب : «ببيعته» .

4.رمَّلَهُ بالدم : أي تَلَطّخَ (الصحاح : ج ۴ ص ۱۷۱۳ «رمل») .

5.سفت الريح التُرابَ : ذَرّتْهُ أو حَمَلَتْهُ (القاموس المحيط : ج ۴ ص ۳۴۳ «سفت») . في بعض النقول ـ كما يأتي ـ : «عُرجُ الضِّباع» ؛ أي القطيع من الضّباع . والعَرجاء : الضَّبُع ؛ خِلقَة فيها ، والجمع عُرْج ، وعُرْجُ الضِّباع يجعلونها بمنزلة القبيلة (تاج العروس : ج ۳ ص ۴۳۱ «عرج»).

6.. نشى ريحا طيِّبَةً : شَمَّها. و نَشِيَ بالشيءِ : عاوَدَهُ مرّةً بعد اُخرى (تاج العروس : ج ۲۰ ص ۲۴۴ «نشي»).

7.البَطْحاءُ والأَبطَحُ : مسيل واسع فيه دقاق الحصى ، والجمع : أباطح وبطاح (القاموس المحيط : ج ۱ ص ۲۱۶ «بطحه») .

8.إجنَانَهُ : أي دفْنَهُ وسَتْرَهُ (النهاية : ج ۱ ص ۳۰۷ «جنن») .

9.الاتراك الاصليون ( ساكنو آسيا الوسطي و شمال القفقاز)لم يكونوا من المسلمين آنذاك.

10.الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۶۰۳ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4757
صفحه از 457
پرینت  ارسال به