357
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم

آورد .
پس امر فرمود آن فقره را در آن كتاب ، پيدا كنم . دومرتبه ، خوف برگشت و مضطرب شدم و راه چاره از هر طرف ، بسته شد . بيهوده ، مشغول برگرداندنِ اوراق بودم ، با قلب هراسان .
تا آن كه مى گويد [كه ]چون از خواب بيدار شد ، جماعتى از اهلِ صنف خود را جمع كرد و آنچه [را ]در خواب ديده بود ، نقل نمود و گفت : «امّا من ، پس در خود ، قوّه اقامه شروط روضه خوانى را نمى بينم . آن را ترك مى كنم ، و هر كه مرا تصديق مى كند ، سزاوار است او نيز دست از آن بكِشد» . با آن كه ساليانه ، مبالغ خطيرى از اين راه به او مى رسيد ، از آن، چشم پوشيده ، دست از روضه خوانى كشيد . ۱

۴ . غُلُوْ

گزارش هاى ذلّت بار ، پايين آوردن اهل بيت عليهم السلام از جايگاه واقعى آنها، و غلو ، بالاتر بُردن آنان از جايگاه واقعى آنهاست كه متأسّفانه ، هر دو آفت ، در برخى مجالس مرثيه سرايى مشاهده مى شود .
شيخ المحدّثين ، ابن بابويه ، روايتى را از امام رضا عليه السلام نقل كرده كه دلالت دارد بر اين كه مَنشأ غلو ، توطئه حساب شده دشمنان اهل بيت عليهم السلام براى بدبين كردن مردم به آنان و منزوى كردن خاندان رسالتْ بوده است . در اين روايت ، امام عليه السلام فرموده است :
إنّ مُخالِفينا وَضَعُوا أخْبارا فى فَضائِلِنا وَ جَعَلوها عَلَى ثَلَاثَةِ أقْسامٍ ، أحَدُها الغُلُوُّ؛ وَ ثانِيها التَّقْصِيرُ فِى أَمْرِنا ، وَ ثالِثُها التَصْرِيحُ بِمَثَالِبِ أعْدائِنَا ، فإذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فِينا كَفَّرُوا شِيعَتَنا وَ نَسَبُوهُم إلَى القَوْلِ بِرُبُوبِيَّتِنا وَ إذَا سَمِعُوا التَّقْصِيرَ اعْتَقَدُوهُ فِينا ، وَ إذَا سَمِعُوا مَثالِبَ أعداءِنا بأَسْمائِهِم ثَلَبُونا بأسْمائِنا . ۲

1.لؤلؤ و مرجان : ص ۲۷۰ .

2.عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج ۱ ص ۳۰۴ ح ۶۳ ، بشارة المصطفى : ص ۲۲۱ ، بحار الأنوار : ج ۲۶ ص ۲۳۹ ح ۱ .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
356

حساب كشاندند . در آن جا منبرى ديديم بسيار بلند كه پلّه هاى زيادى داشت و سيّدِ انبيا صلى الله عليه و آله ، بر بالاى آن نشسته و امير المؤمنين عليه السلام ، بر پلّه اوّل آن ايستاده و مشغول است به رسيدنِ حساب خلايق ، و آنها در پيشِ روى آن حضرت ، صف كشيده[اند] . چون نوبت حساب به من رسيد ، مرا مخاطب كرد و به نحوِ سرزنش و توبيخ فرمود : «چرا ذلّت فرزندم حسين را خواندى و او را به مذلّت و خوارى ، نسبت دادى؟» . پس در جواب ، متحيّر شدم و جز انكار ، چاره اى نديدم . پس منكر شدم كه : «نخواندم!» . پس ديدم دردى به بازويم رسيد ، گويا ميخ آهنى در آن فرو رفته . ملتفت شدم به طرف خود . مردى را ديدم كه در كَفَش طومارى است . آن را به من داد . گشودم . ديدم صورت مجلس من در آن بود و در هر جا و هر وقت و هر چه خوانده بودم، در آن، ثبت شده بود و از آن جمله ، همان فقره كه از من سؤال كردند .
پس حيله اى ديگر به خاطرم آمد . گفتم : «مجلسى رحمه الله ، آن را در جلد دهم بحار ، ذكر كرده!» . پس به يكى از خُدّام حاضرين فرمود : «برو از مجلسى، آن كتاب را بگير» . پس ملتفت شدم . ديدم از طرف راست منبر ، صفوف بسيار است كه اوّل آن ، جنب منبر [است] و آخر آن ، خداى داند كه به كجا منتهى مى شود ، و هر عالِمى ، مؤلّفاتش [را ]در پيشِ رويش گذاشته ، شخص اوّل در صف اوّل ، مرحوم مجلسى است . چون رسولِ حضرت ، پيغام را به او رساند ، در ميان كتب ، آن كتاب را برداشت [و] به او داد . گرفت [و] آورد . اشاره فرمود [كه ]به من دهد . گرفتم و در بحر تحيّر، فرو رفتم ؛ زيرا كه غرض از آن حيله و اِفترا ، خلاصى از آن مَهلكه بود .
پس پاره اى اوراق آن را بيهوده به هم زدم. در آن حال ، حيله اى ديگر به خاطرم آمد . پس گفتم : «آن را در مقتل حاجى ملّا صالح بَرَغانى ديدم!» . باز به خادمى فرمود : «برو به او بگو [آن ]كتاب را بياورد» و رفت و گفت . در صف ششم يا هفتم ، شخص ششم يا هفتم ، حاجىِ مذكور بود . كتاب را خود برداشت و

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4715
صفحه از 457
پرینت  ارسال به