۶ / ۳۵
مردى از قبيله طَى
۲۶۸۴.تاريخ الطبرىـ به نقل از سعد بن عبيده ـ: دو نوجوانِ آنها (كاروان اسيران كربلا) ـ كه فرزند عبد اللّه بن جعفر يا نوه جعفر بودند ـ فرار كردند و پيش مردى از قبيله طَى آمدند و به او پناه آوردند . او گردن آن دو را زد و سرهايشان را آورد و نزد ابن زياد گذاشت. ابن زياد ، گردن آن مرد را زد و دستور داد خانه اش را ويران كردند.
۲۶۸۵.الأمالى ، صدوق :ابو محمّد ـ كه پيرمردى از اهالى كوفه بود ـ ، نقل كرد : وقتى حسين بن على عليه السلام كشته شد، از اردوگاه او ، دو نوجوان به اسارت گرفته و نزد عبيد اللّه بن زياد آورده شدند. او زندانبان را صدا زد و آن دو را تحويل وى داد... . [پيرمرد ، سپس حكايت آن دو را به تفصيل گفت ، از جمله اين كه زندانبان ، آن دو را از زندان ، خارج كرد و مرد فاسقى از هواداران عبيد اللّه بن زياد ، اقدام به كشتن آن دو نمود و سرشان را نزد عبيد اللّه آورد تا آن جا كه گفت: ]عبيد اللّه بن زياد گفت: داورترينِ داوران ميان شما داورى كرد . چه كسى حاضر است اين فاسق را مجازات كند؟
مردى شامى صدا زد كه : من حاضرم.
عبيد اللّه گفت: اين را به همان جايى مى برى كه آن دو نوجوان را كشته است و گردنش را مى زنى و نمى گذارى كه خون او با خون آن دو ، در هم آميزد و زود ، سرش را مى آورى.
آن مرد ، چنين كرد و سرِ او را آورد و بر تيركى آويخت . بچّه ها [ى كوفه] با تير و سنگ ، آن را هدف قرار مى دادند و مى گفتند: اين ، قاتل ذرّيه پيامبر خداست.
ر. ك: ج ۸ ص ۱۸۷ (بخش نهم / فصل ششم / شهيد شدن دو نوجوان از خاندان امام عليه السلام) .