279
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم

۲۶۵۵.المزار الكبيرـ در «زيارت ناحيه» ـ: سلام بر كشته شده ، پسرِ كشته شده، عبد اللّه بن مسلم بن عقيل ! و لعنت خدا بر عمرو بن صبيح صيداوى ، پرتاب كننده تير بر او !

۲۶۵۶.المناقب ، ابن شهرآشوب :عمر بن سعد، ده نفر را فرا خواند:... و عمرو بن صَبيح مَذحِجى ... كه بر جنازه امام عليه السلام اسب تاختند.

۲۶۵۷.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو عبد الأعلى زبيدى ـ: مختار ، مردى از بنى صُدا به نام عمرو بن صَبيح را احضار كرد كه مى گفت: من به برخى از آنها نيزه زدم و برخى را زخمى كردم ؛ ولى كسى را نكشتم.
شبانه و در پىِ گزارش جاسوسان، در حالى كه چشم ها را خواب رُبوده بود و او در بالاى بام خانه اش بود و بى خبر ، شمشيرش را زير سرش گذاشته بود، به سراغش رفتند و دستگيرش كردند و شمشيرش را گرفتند.
گفت: اى شمشير ! خدا ، تو را بشكند ! چه قدر نزديكى و چه قدر دورى!
او را پيش مختار آوردند . او را در قصر خودش زندانى كرد تا صبح شد . به يارانش اجازه داد كه هر كس مى خواهد ، وارد شود.
مردم ، وارد شدند . عمرو بن صبيح را هم دست بسته آوردند . عمرو گفت: به خدا سوگند ـ اى گروه كافر فاجر ـ ، اگر شمشير در دستم بود، مى فهميديد كه من در برابر استوارى شمشير، نه لرزانم و نه ترسانِ مضطرب. در صورتى كه مرگم به كشته شدن باشد، مرا خوش حال نمى كند كه كسانى غير از شما مرا بكُشند. به يقين، دانستم كه شما ، بدترين آفريده هاى خداييد ؛ امّا دوست داشتم شمشيرى در دستم بود كه ساعتى، با آن، شما را مى زدم.
سپس دستش را بلند كرد و به چشم عبد اللّه بن كامل ـ كه در كنارش ايستاده بود ـ كوبيد . ابن كامل ، خنديد و دست او را گرفت و نگه داشت و آن گاه گفت: او مى گويد كه كسانى از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را زخمى كرده و زده ! پس دستورت را در باره او صادر كن .
مختار گفت: نيزه ها را بياوريد.
آنها را آوردند.
گفت: بزنيد تا بميرد.
آن قدر با نيزه به او زدند تا مُرد.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
278

۲۶۵۵.المزار الكبيرـ في زِيارَةِ النّاحِيَةِ ـ: السَّلامُ عَلَى القَتيلِ ابنِ القَتيلِ عَبدِ اللّهِ بنِ مُسلِمِ بنِ عَقيلٍ ، ولَعَنَ اللّهُ رامِيَهُ عَمرَو بنَ صَبيحٍ الصَّيداوِيَّ . ۱

۲۶۵۶.المناقب لابن شهرآشوب :وَانتَدَبَ [عُمَرُ بنُ سَعدٍ] عَشَرَةً ، وهُم : ... وعَمرُو بنُ صَبيحٍ المَذحِجِيُّ ... فَوَطِئوهُ بِخَيلِهِم . ۲

۲۶۵۷.تاريخ الطبري عن أبي عبد الأعلى الزبيدي :وطَلَبَ [المُختارُ] رَجُلاً مِن صُداءَ يُقالُ لَهُ عَمرُو بنُ صَبيحٍ ، وكانَ يَقولُ : لَقَد طَعَنتُ بَعضَهُم ، وجَرَحتُ فيهِم ، وما قَتَلتُ مِنهُم أحَدا .
فَاُتِيَ لَيلاً ، وهُوَ عَلى سَطحِهِ ، وهُوَ لا يَشعُرُ ، بَعدَما هَدَأَتِ العُيونُ ، وسَيفُهُ تَحتَ رَأسِهِ ، فَأَخَذوهُ أخذا ، وأخَذوا سَيفَهُ ، فَقالَ : قَبَّحَكَ اللّهُ سَيفا ، ما أقرَبَكَ وأبعَدَكَ ! فَجيءَ بِهِ إلَى المُختارِ ، فَحَبَسَهُ مَعَهُ فِي القَصرِ ، فَلَمّا أن أصبَحَ أذِنَ لِأَصحابِهِ ، وقيلَ : لِيَدخُل مَن شاءَ أن يَدخُلَ .
ودَخَلَ النّاسُ ، وجيءَ بِهِ مُقَيَّدا ، فَقالَ : أما وَاللّهِ ، يا مَعشَرَ الكَفَرَةِ الفَجَرَةِ ، أن لَو بِيَدي سَيفي لَعَلِمتُم أنّي بِنَصلِ السَّيفِ غَيرُ رَعِشٍ ولا رِعديدٍ ، ما يَسُرُّنى إذ كانَت مَنِيَّتي قَتلاً أنَّهُ قَتَلَني مِنَ الخَلقِ أحَدٌ غَيرُكُم ، لَقَد عَلِمتُ أنَّكُم شِرارُ خَلقِ اللّهِ ، غَيرَ أنّي وَدِدتُ أنَّ بِيَدي سَيفا أضرِبُ بِهِ فيكُم ساعَةً .
ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ ، فَلَطَمَ عَينَ ابنِ كامِلٍ وهُوَ إلى جَنبِهِ ، فَضَحِكَ ابنُ كامِلٍ ، ثُمَّ أخَذَ بِيَدِهِ وأمسَكَها ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُ يَزعُمُ أنَّهُ قَد جَرَحَ في آلِ مُحَمَّدٍ وطَعَنَ ، فَمُرْنا بِأَمرِكَ فيهِ . فَقالَ المُختارُ : عَلَيَّ بِالرِّماحِ . فَاُتِيَ بِها ، فَقالَ : اِطعَنوهُ حَتّى يَموتَ . فَطُعِنَ بِالرِّماحِ حَتّى ماتَ . ۳

1.المزار الكبير : ص ۴۹۱ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۶۸ .

2.المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۱۱۱ .

3.تاريخ الطبري : ج ۶ ص ۶۵ وراجع : ذوب النُّضار : ص ۱۲۲ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد نهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4746
صفحه از 457
پرینت  ارسال به