ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَة ؛ ۱ عمرى كه خداوند در آن ، عذر را از پسر آدم بر مى دارد، شصت سال است» و كمتر كسى از ما هست كه به آن نرسد. ما شيفته تعريف كردن از خود و ستوده شده شدن توسّط پيروانمان بوديم كه خداوند ، خوبان ما را آزمود و ما را در دو جايگاه مربوط به پسر دختر پيامبر، دروغگو يافت. نامه هاى او پيش تر به ما رسيده بود و فرستادگانش، جلوتر آمده بودند و عذر را بر ما تمام كرده بود و از ما خواسته بود كه در خفا و آشكار و در همه حال ، يارى اش كنيم ؛ امّا ما دريغ ورزيديم ، تا اين كه در كنار ما كشته شد.
ما نه با دست، او را يارى كرديم و نه به زبان ، از او دفاع نموديم و نه با مالمان ، او را پشتيبانى و تقويت كرديم و نه از عشايرمان براى او درخواست كمك نموديم . پس عذر ما به درگاه پروردگارمان چيست ، آن هنگام كه پيامبرمان را ديدار مى كنيم، در حالى كه پسر و محبوب و ذرارى و نسلش در ميان ما كشته شد ؟ نه ـ به خدا سوگند ـ عذرى نمى مانَد، جز اين كه كشندگانِ او و دست به دست هم دهندگان بر ضدّ او را بكشيد، يا در اين راه كشته شويد . اميد كه پروردگار ما، در اين صورت، از ما راضى شود. با اين حال ، من در هنگام ديدار او، از عقوبت او در امان نيستم.
اى گروه! مردى را از ميان خودتان پيشوا انتخاب كنيد ؛ چرا كه ناچاريد اميرى داشته باشيد كه به او پناه ببريد و نيز پرچمى كه دورش حلقه بزنيد. من حرف خودم را زدم و از خداوند براى خود و شما ، درخواست آمرزش مى كنم.
بعد از مسيّب، رفاعة بن شدّاد ، زمام سخن را به دست گرفت و خداوند را ستود و ثنا گفت و بر پيامبر صلى الله عليه و آله درود فرستاد و آن گاه گفت: امّا بعد، خداوند ، تو را به سخنِ درستى راه نمايى كرد و تو به برترين كار ، فرا خواندى. با ستايش خدا و ثناى او و صلوات بر پيامبرش آغاز كردى و به جهاد با فاسقان و توبه از گناه بزرگ ، دعوت نمودى، كه از تو شنواييم و اجابتت مى كنيم و