۴ / ۱۲
گريه امام زين العابدين عليه السلام
۲۸۱۸.الخصالـ به نقل از حمران بن اَعيَن، از امام باقر عليه السلام ـ: على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در شبانه روز ، هزار ركعت نماز مى خواند... و بر پدرش حسين عليه السلام به مدّت بيست سال گريست. هيچ گاه غذايى در برابرش گذاشته نشد، مگر اين كه گريست، تا جايى كه يكى از غلامانش به ايشان گفت : اى پسر پيامبر خدا ! آيا وقت آن نرسيده كه اندوهت به پايان برسد؟
به وى فرمود: «واى بر تو ! يعقوبِ پيامبر، دوازده پسر داشت كه خدا يكى از آنها را از او پنهان كرد ؛ ولى چشمانش از كثرت گريه بر يوسف ، سفيد گرديد و موهايش از اندوه ، سفيد شد و كمرش از غمْ خميد، در حالى كه پسرش زنده بود. من ، پدر و برادر و عمو و هفده تن از خانواده ام را ديدم كه در اطرافم كشته شدند. چگونه اندوهم پايان پذيرد؟» .
۲۸۱۹.الخصالـ به نقل از محمّد بن سهل بَحرانى، كه سند حديث را به امام صادق عليه السلام رسانده است ـ: آنان كه بسيار گريستند، پنج نفرند: آدم عليه السلام ، يعقوب عليه السلام ، يوسف عليه السلام ، فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله و على بن الحسين عليه السلام .
آدم، براى بهشت گريست ، تا جايى كه در گونه هايش جايى همانند جوى ، پديدار شد. يعقوب، بر يوسف عليه السلام گريست تا نابينا شد، و به او گفته شد: «به خدا سوگند، چنان به ياد يوسف هستى كه يا تباه مى شوى و يا از نابود شدگان خواهى بود» .
يوسف نيز چنان براى يعقوب گريست كه زندانيان از دست او اذيّت شدند و به وى گفتند: «يا شب ، گريه كن و روز ، آرام باش و يا روز ، گريه كن و شب ، خاموش باش» و او با آنها در يكى از اين دو وقت ، كنار آمد.
فاطمه نيز چنان براى پيامبر خدا گريست كه مردم مدينه از آن، اذيّت شدند و گفتند: «ما را از گريه زيادت اذيّت كردى» . او هم به گورستان شهيدان مى رفت و آن جا، هر چه مى خواست ، گريه مى كرد و باز مى گشت.
و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام بيست سال ـ يا چهل سال ۱ ـ بر حسين عليه السلام گريست و هيچ گاه غذايى در برابرش گذاشته نشد، مگر اين كه گريست . يكى از غلامانش به ايشان گفت : اى پسر پيامبر خدا ! جانم به فدايت ! من مى ترسم كه تو از بين بروى.
فرمود: « «من غصّه و اندوهم را به خدا شِكوه مى كنم و از خدا چيزى را مى دانم كه شما بى اطّلاعيد» . من، هيچگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به ياد نمى آورم ، جز اين كه گريه ، راه گلويم را مى گيرد» .