۲۸۰۳.كامل الزياراتـ به نقل از عبد الملك بن مُقَرِّن، از امام صادق عليه السلام ـ: هر گاه حسين عليه السلام را زيارت كرديد، خاموش باشيد ، مگر به سخن خير . فرشتگان نگهبان شب و روز، نزد فرشتگان حَرَم حسينى حاضر مى شوند و با آنها مصافحه مى كنند و آنان از شدّت گريه به اينها پاسخ نمى دهند... .
فاطمه عليهاالسلام هر گاه به آنان نگاه بيندازد ـ و با او هزار پيامبر، هزار صدّيق، هزار شهيد، و از فرشتگان ، هزارْ هزار نفرند كه به گريه او كمك مى كنند ـ ، ناله جان خراش مى زند و در آسمان ها فرشته اى نمى ماند ، جز اين كه براى ترحّم به صداى فاطمه عليهاالسلام مى گريد، و فاطمه عليهاالسلام آرام نمى گيرد، تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش او مى آيد و مى فرمايد:«دخترم! آسمانيان را گرياندى و آنها را از تسبيح و تقديس ، باز داشتى . بس كن تا آنان به تقديسشان بپردازند، كه خداوند ، كارش را به نهايت مى رساند» .
فاطمه عليهاالسلام به سوى كسانى از شما كه در بارگاه حسينى حاضر مى شوند، نظر مى اندازد و از خداوند برايشان هر خيرى را درخواست مى كند . پس در رفتن به بارگاه حسين عليه السلام بى رغبتى نكنيد، كه خيرِ رفتن به نزد او ، غير قابل شمارش است .
۲۸۰۴.كامل الزياراتـ به نقل از ابو بصير ـ: در محضر امام صادق عليه السلام بودم و با ايشان صحبت مى كردم... كه گريست و فرمود: «اى ابو بصير ! وقتى به فرزندان حسين عليه السلام مى نگرم ، به سبب بلاهايى كه بر سر آنان و پدرشان (حسين عليه السلام ) آمد ، حالتى به من دست مى دهد كه از اراده من خارج است.
اى ابو بصير ! فاطمه عليهاالسلام براى حسين عليه السلام مى گريد و ضجّه مى زند و دوزخ ، آهى مى كشد، و اگر نبود كه نگهبانان دوزخ ، صداى گريه فاطمه را مى شنوند و براى آن آماده مى شوند ، از بيم آن كه مبادا از دوزخ ، شراره اى بر آيد و يا دودش را بيرون بدهد و اهل زمين را بسوزاند [ ، چنين مى شد و زمينيان مى سوختند] . پس تا زمانى كه فاطمه عليهاالسلام گريان است، جلو دوزخ را مى گيرند و آن را باز مى دارند و از نگرانى براى اهل زمين، درهايش را محكم مى كنند . پس دوزخ ، آرام نمى گيرد تا صداى فاطمه عليهاالسلام خاموش شود .
و درياها نزديك است كه بشكافند و در هم فرو ريزند و هيچ قطره اى از دريا نيست ، مگر اين كه فرشته موظّفى دارد كه وقتى آن فرشته صداى درياها را مى شنود، تلاطم آن را با بال هاى خود خاموش مى كند، و از نگرانى براى دنيا و هر چه در آن است و هر كه در زمين است، آب ها را ، مهار مى سازد . و فرشتگانْ همواره نگران مى مانند و براى گريه فاطمه عليهاالسلام مى گريند و خداوند را مى خوانند و به درگاه او مى نالند و عرشيان و پيرامونيان عرش مى نالند و صداى عدّه اى از فرشتگان ، به تقديس خدا بلند مى شود ، از نگرانى براى اهل زمين، و اگر صدايى از آنان بر زمين برسد، اهل زمين از هوش مى روند و كوه ها متلاشى مى شوند و زمين براى ساكنانش به حركت در مى آيد».
گفتم : فدايت گردم ! اين ، امرى بس بزرگ است .
فرمود: «چيز ديگرى غير از آن هست كه نشنيده اى و آن ، بزرگ تر است» .
آن گاه به من فرمود: «اى ابو بصير ! آيا دوست ندارى كه به فاطمه عليهاالسلام كمك كنى؟» .
وقتى امام عليه السلام از فاطمه عليهاالسلام سخن گفت، من چنان گريستم كه توان سخن گفتن نداشتم و گريه از حرف زدن ، ناتوانم كرد.
آن گاه امام عليه السلام برخاست و به نمازخانه رفت و دعا مى كرد . از محضرش با همان حال ، بيرون آمدم . نه غذايى خوردم و نه خوابم برد . صبح كردم ، در حالى كه روزه دار و بيمناك بودم تا خدمت امام عليه السلام رسيدم . وقتى ديدم كه ايشان آرام شده، آرام گرفتم و خدا را ستودم كه عذابى بر من فرود نيامد.