۲۷۹۴.الأمالى ، صدوقـ به نقل از محمّد بن عبد الرحمان، از پدرش، از امام على بن ابى طالب عليه السلام ـ: من و فاطمه و حسن و حسين، در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه رو به ما كرد و گريست . گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا گريه مى كنى؟
فرمود: «مى گريم براى ضربت خوردن سر تو و سيلى خوردن فاطمه و فرو رفتن نيزه در ران حسن و زهرى كه به او خورانده مى شود و [نيز براى] كشته شدن حسين».
در اين هنگام ، اهل خانه همگى گريستند.
۲۷۹۵.المناقب ، كوفىـ به نقل از اَنَس ـ: پيامبر صلى الله عليه و آله رو به فاطمه عليهاالسلام كرد و فرمود: «آيا وقتى مرگِ آن دو (حسن عليه السلام و حسين عليه السلام ) را ببينى، بى تابى مى كنى؟ چگونه است اگر ببينى پسر بزرگت با زهر ، مسموم مى شود و پسر كوچكت در گودىِ يك زمين ، به خونش غوطه ور است و درندگان در اطرافش زوزه مى كشند؟» .
فاطمه عليهاالسلام گريست و على و حسن و حسين عليهم السلام گريستند. فاطمه عليهاالسلام گفت : پدر جان ! آيا كافران ، چنين مى كنند، يا منافقان؟
فرمود: «منافقان اين امّت، و مى پندارند كه مؤمن اند!» .