419
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم

۷ / ۴۰

سيدعلى موسوى گرمارودى

مى گريم از غمى كه فزون تر زعالَم استگر نعره بركشم زگلوى فلك، كم است
پندارم آن كه پشت فلك نيز خم شودزين غم كه پشت عاطفه زان تا ابد، خم است
يك نيزه از فراز حقيقت، فراتر استآن سر كه در تلاوتِ آياتِ محكم است
ما مردگانِ زنده كجا، كربلا كجا!بى تشنگى، چه سود، گر آبى فراهم است
جز اشك، زنگِ غفلتم از دل، كه مى برد؟اكنون كه رنگِ حيرتِ آيينه، دَرهم است
امّا دلى كه خيمه به دشتِ وفا زندآيينه تمام نماى محرّم است
وين شوق روشنم به رهايى كه در دل استآغاز آفتاب و سرانجام شبنم است .
آه ـ اى فرات ـ ، كاش تو هم مى گريستىآسوده، بى خروش، روان بهرِ كيستى؟...
چون موج، روى دست پدر، پيچ و تاب داشتوز نازكى، تنى به صفاى حباب داشت
چون سوره هاى كوچك قرآن، ظريف بودهر چند، او فضيلتِ اُمّ الكتاب داشت
چون ساقه هاى تازه ريواس، تُرد بوداز تشنگى اگر چه بسى التهاب داشت
از بس كه در زلالىِ خود، محو گشته بودگويى خيال بود و تنى از سراب داشت
لبخند، سايه اى گذرا بود بر لبشبا آن كه بسته بود دو چشمان و خواب داشت
يكجا سه پاسخ از لبِ خارى شنيده بودآن غنچه؛ ليك فرصتِ يك انتخاب داشت
خونش پدر به جانب افلاك مى فشاندگويى به هديه دادنِ آن گل، شتاب داشت
خورشيد، در شفق، شررى سرخگون گرفتيعنى كه راهِ شيرىِ او، رنگِ خون گرفت...
گرما در اوج بود و هوا شعله مى كشيدحتّى نفس، ز سينه به لب ها نمى رسيد
جوشن، به بر، چو آتش سوزنده داغ بودگويى عرق زگونه خورشيد مى چكيد ۱
در سوى خصم، جنگلى از تيغ و نيزه تيزوز سوى دوست، يوسفى از مصر مى رسيد
چشمان آهوانه او با نگاهِ شيررخ، چون شكوفهْ سرخ و لب از تشنگى سپيد
گويى كه از سياوش و رستم، خداىِ وىزيبايى و شكوه، در او با هم آفريد
مى رفت و ديدگانِ پدر بود سوىِ اوكى مى توان كه از جگرِ خويش، دل بُريد
بر اسبِ چون بُراق، به ميدان، چو برق رفتزان تيغِ حيدرى، سپهِ خيبرى، رميد
شد مات از رخِ شه و آن اسبِ پيلوارهم لشكرِ پياده و هم لشكرِ سوار.
زينب، چون كوه صولت وچون مه، جمال داشتيك بيشه شير بود كه روحِ غزال داشت
يك سينه نحيف و شكيب هزار داغ؟غم، از شُكوهِ غم شكنش، انفعال داشت
گاهى به آسمان، نگه از درد مى فكندگويى زروزگار، هزارن سؤال داشت
خورشيد را چو خنجر كين، سر بريد، ماهدر خيمه شفق، چه بگويم چه حال داشت
خورشيدِ او ز نيزه بر آورده بود سرآن دم كه روز، روى به سوىِ زوال داشت
سهل است آتشى كه زدل مى كشيد سربا خيمه چون كند كه سَرِ اشتعال داشت
عرفان، به پاى رفعتِ او بوسه مى نهادبر شانه هاى عزم، ستون از جلال داشت
زينب، شُكُوه بود، زنى بى سُتوه بودزن بود و همترازِ دل و دستِ كوه بود! ۲

1.شاعر اين سروده، در پانوشتى بر اين مصرع، نوشته است: پيش از من، زنده ياد قيصر امين پور، در منظومه عاشورايى «ظهر روز دهم»، اين تعبير را به كار برده و گفته است: «از عرق، پيشانى خورشيد،تر مى شد» (ر. ك: ظهر روز دهم: ص ۶).

2.از گلوى غمگِنِ فُرات (تركيب بند عاشورايى): ص ۴ ـ ۸.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
418

۷ / ۳۸

على معلم

... من زخم خوردم، صبر كردم، دير كردممن با حسين از كربلا شبگير كردم
آن روز، در جام شفق، مُل ۱ كرد خورشيدبر خشكْ چوب نيزه ها، گل كرد خورشيد
فريادهاى خسته، سر بر اوج مى زدوادى به وادى، خون پاكان، موج مى زد
بى دردْ مَردم، ما ـ خدا ـ بى درد مردم!نامردْ مَردم، ما ـ خدا ـ نامرد مردم!
از پا حسين افتاد و ما بر پاى بوديم!زينب، اسيرى رفت و ما بر جاى بوديم!
از دست ما بر ريگ صحرا نَطْع ۲ كردنددست علمدار خدا را قطع كردند
نوباوگان مصطفى را سر بريدندمرغان بستان خدا را، پر بريدند
در بَرگْريز باغ زهرا، برگ كرديم!زنجيرْ خاييديم و صبر مرگ كرديم!
چون بيوگان، ننگ سلامت ماند برماتاوانِ اين خون، تا قيامت ماند برما
روزى كه در جام شفق، مُل كرد خورشيدبر خشكْ چوب نيزه ها، گل كرد خورشيد ! ۳

۷ / ۳۹

حبيب اللّه معلّمى

در مِناى دوست ، جان دادن ، خوش استغرق خون در سجده افتادن ، خوش است
دادنِ سر بر سرِ پيمان عشقخون چكان ، بر نيزه اِستادن ، خوش است
با تنِ بى سر به قربانگاه عشقسينه را بر خاك بنهادن ، خوش است
با كمال شوق در يك نصفِ روزجان هفتاد و دو تن دادن ، خوش است
در برِ تير بلاى عشقِ دوستسينه را مردانه بگشادن ، خوش است
نوجوانِ مَهْ جَبين را تشنه كامجانب مقتل فرستادن ، خوش است
شيرخواره ، كودكِ لب تشنه راآب با تير بلا دادن ، خوش است
بى عَلَم ، بى دست و آب، از صدر زينروى صورت با سر افتادن ، خوش است. ۴

1.مُل: شراب.

2.نَطْع: فرش چرمى؛ فرشى كه جلّادان، زير پاى محكومان به قتل، مى افكندند.

3.بال سرخ قنوت: ص ۳۱۶ تا ۳۱۸.

4.دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۲۴۶ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5323
صفحه از 514
پرینت  ارسال به