415
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم

۷ / ۳۷

محمّد على مجاهدى

مى آيد از سمت غربت ، اسبى كه تنهاىِ تنهاستتصوير مردى كه رفته است ، در چشم هايش هويداست
يالش كه همزاد موج است ، دارد فراز و فرودىامّا فرازى كه بِشْكوه ، امّا فرودى كه زيباست
در عمق يادش نهفته است خشمى كه پايان ندارددر زير خاكستر او ، گُل هاى آتش ، شكوفاست
در جان او ريشه كرده است عشقى كه زخمى ترين استزخمى كه از جنس گودال ، امّا به ژرفاى درياست
داغى كه از جنس لاله است،در چشم اشكش شكفته است؟يا سركشى هاى آتش ، در آب و آيينه پيداست؟
هم زين او واژگون است ، هم يال او غرقِ خون استجايى كه بايد بيفتد از پاى ، زينب ، همين جاست
دارد زبان نگاهش ، با خود ، سلام و پيامىگويى سلامش به زينب ، امّا پيامش به دنياست:
از پا سوار من افتاد ، تا آن كه مردى بتازددر صحنه هايى كه امروز ، در عرصه هايى كه فرداست
اين اسبِ بى صاحب، انگار ، در انتظار سوارى استتا كاروان را براند ، در امتدادى كه پيداست. ۱

1.سخنوران نامى معاصر ايران : ج ۲ ص ۷۶۶ .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
414

۷ / ۳۵

غلامرضا كافى

... ديدم كنار عَلقَمه ، ماه تمام راچون موج در خروشِ صلابت ، امام را
باران تير را چو سِپَر ، ايستاده بودچون نخل در هجوم تبر ، ايستاده بود
هر چند داغدارِ پسر بود ، تازه بودچشم انتظارِ زخم دگر بود ، تازه بود
گويى كه عمر عشق ، به آخر رسيده بودنوبت به يادگارِ برادر رسيده بود
قاسم ، چو تيغ ......... ، تشنه برون از نيام زدلب هاى خشك ، بوسه به دست امام زد
خون ، پرده بست چشم عزيز سوار رادر كف گرفت هيمنه ذو الفقار را
مهميز گُرده كوب سمندى سپيد شداهل حرم ز آمدنش نااميد شد
آن سرو تازه رُسته كه حيدرْتبار بوداز بوستان سبز حسن ، يادگار بود. ۱

۷ / ۳۶

محمّدرضا گلدسته

يا حسين ! از تو آبرو داريمتا ابد ، با تو گفتگو داريم
عشقت آتش فشان سينه ماستچون نشانى به روى سينه ماست
ما كه دلواپسيم در ميقاتمثل خار و خَسيم در ميقات
راه خود را ز كعبه ، كج كرديمبا تو از تو ، دوباره حج كرديم
وقت اِحرام شد ، كفن پوشيمرَختى از جنس خون به تن پوشيم
حجّ اكبر ، طواف كربُبَلاستكعبه ، در اعتكافِ كرببلاست
عدّه اى ، از تو راه ، كج كردندكربلا را فداى حج كردند
عدّه اى ، گرم كار خود بودندغافل از تنگه اُحد بودند
عدّه اى نيز تكّه تكّه شدندبنده نام و نان و سكّه شدند
غرق در آخورِ علوفه شدندعدّه اى نيز اهل كوفه شدند
كوفه ، لبريزِ ناجوان مَردى استخنجر تيزِ ناجوان مردى است
جان زهرا ، به سوى كوفه ، مرو!با گل و غنچه و شكوفه ، مرو!
كوفه ، ره بر تو بست ، يا مولا!بيعتت را شكست ، يا مولا!
كربلا ، يعنى اشك ، يعنى آهذبحِ هفتاد و دو خليلُ اللّه
قتلگه،مروه است، خيمه ، صفاستعيد قربان ، غروب عاشوراست
كربلا ، كعبه اَهورايى استمشهدِ لاله هاى زهرايى است. ۲

1.دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۶۵۱ .

2.دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۶۸۸ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5622
صفحه از 514
پرینت  ارسال به