۷ / ۳۳
سيّد فضل اللّه قدسى
بر لب دريا ، لب دريادلان ، خشكيده استاز عطش ، دل ها كباب است و زبان ، خشكيده است
كربلا ، بُستان عشق است و شهامت ، اى دريغ!كز سموم تشنگى ، اين بوستان ، خشكيده است
سوز بى آبى ، اثر كرده است بر اهل حرمهر طرف بينى ، لب پير و جوان ، خشكيده است
آه ، از مهمان نوازانى كه در دشت بلاميزبان ، سيراب و كام ميهمان ، خشكيده است!
دامن مادر چو دريا ، اصغرش چون ماهى استكام ماهى بر لب آب روان ، خشكيده است
نازم اين همّت كه عبّاس آيد از دريا ، ولىآب بر دوش است و لب ها ، همچنان خشكيده است. ۱
۷ / ۳۴
عليرضا قَزوه
نخستين كس كه در مدح تو شعرى گفت ، آدم بودشروع عشق و آغاز غزل ، شايد همان دَم بود
نخستين اتّفاق تلخ تر از تلخ ، در تاريخكه پشت عرش را خم كرد ، يك ظهر محرّم بود
مدينه ، نه ، كه حتّى مكّه ، ديگر جاى امنى نيستتمام كربلا و كوفه ، غرق ابن مُلجم بود
فتاد از پا كنار رود ، در آن ظهر دردآلودكسى كه عطر نامش ، آبروىِ آب زمزم بود
دلش مى خواست مى شد آب شد از شرم، امّا حيفدلش مى خواست صد جان داشت، امّا باز هم كم بود
اگر در كربلا توفان نمى شد ، كس نمى فهميدچرا يك عمر ، پشت ذو الفقارِ مرتضى ، خم بود؟ ۲