۷ / ۲۲
سعيد بيابانكى
شن بود و باد ، قافله بود و غبار بودآن سوى دشت ، حادثه ، چشم انتظار بود
فرصت نداشت جامه نيلى به تن كندخورشيد ، سرْبرهنه ، لب كوهسار بود
گويى به پيشواز نزول فرشته هاصحرا ، پُر از ستاره دنباله دار بود
مى سوخت در كوير ، عطشناك و روزه دارنخلى كه از رسول خدا ، يادگار بود
نخلى كه از ميان هزاران هزار فصلشيواترين مقدّمه نوبهار بود
شن بود و باد ، نخل شقايق تبار عشقتنديس واژگون شده اى در غبار بود
مى آمد از غبار ، تب آلود و شرمسارآشفته يال و شيهه زن و بى قرار بود
بيرون دويد دختر زهرا ز خيمه گاهبرگشته بود اسب ، ولى بى سوار بود . ۱
۷ / ۲۳
حبيب چايچيان (حِسان)
امشب شهادت نامه عشّاق ، امضا مى شودفردا ز خون عاشقان ، اين دشت ، دريا مى شود
امشب كنار يكدگر ، بنشسته آل مصطفىفردا پريشان جمعشان ، چون قلب زهرا مى شود
امشب بُود بر پا اگر اين خيمه ثارُ اللّهىفردا به دست دشمنان ، بَركَنده از جا مى شود
امشب صداى خواندنِ قرآن به گوش آيد ، ولىفردا صداى «الأمان» ، زين دشت ، بر پا مى شود
امشب كنار مادرش ، لب تشنه اصغر خفته استفردا ـ خدايا ـ بسترش ، آغوش صحرا مى شود
امشب كه جمع كودكان ، در خواب ناز آسوده اندفردا به زير خارها ، گم گشته پيدا مى شود
امشب رقيّه حلقه زرّين اگر دارد به گوشفردا ، دريغ اين گوشوار ، از گوش او وا مى شود!
امشب به خيل تشنگان ، عبّاس باشد پاسبانفردا كنار علقمه ، بى دستْ سقّا مى شود
امشب كه قاسم زينتِ گلزار آل مصطفاستفردا ز مَركب ، سرنگون ، اين سَرو رعنا مى شود
امشب گرفته در ميان ، اصحاب ، ثارُ اللّه رافردا عزيز فاطمه ، بى يار و تنها مى شود
امشب ، به دست شاه دين ، باشد سليمانىْ نگينفردا به دست ساربان ، اين حلقه يَغما مى شود
امشب سرِ سرّ خدا ، بر دامن زينب بُودفردا ، انيس خولى و دِير نَصارا مى شود
ترسم زمين و آسمان ، زير و زِبَر گردد ـ حسان ـفردا اسارت نامه زينب ، چو اجرا مى شود. ۲