۷ / ۷
عبد العلى نگارنده(م ۱۳۴۶ ش)
به ملّتى كه مَرامش بُود مرام حسينمن احترام گذارم به احترام حسين
از آن جهت شده ايوان كربلا ، دل ماكه افتتاح شده از اَزَل به نام حسين
هنوز تشنه ، بگِريد چو آب مى نوشدهنوز مى شنود گوش دل ، پيام حسين
زبان به موعظه بگشود و من نمى گويمچه روى داد و چرا قطع شد كلام حسين
به باغ ، سرو خرامان، به خاك ، خون مى ريختفِتاد چون به زمين ، سرو خوش خرام حسين
نه چون حسين ، كسى سجده كرد در عالمنه كس قيام نموده است چون قيام حسين
حسين ، بس كه مقامش بلندمرتبه استبجز خداىْ نداند كسى مقام حسين. ۱
۷ / ۸
صغير اصفهانى(م ۱۳۴۹ ش)
از آن زمان كه خزان گشت نوبهارِ حسينچو لاله ، خلقِ جهان اند داغدارِ حسين
نيافت راه چو بر حلق خشك آن مظلومهنوز ، آب فرات است شرمسار حسين
بنوش آب و بياد آر زير خنجر شمرز شدّت عطش و قلب پُر شرار حسين
فغان و آه كه لب تشنه ، غوطه ور گشتندبه خون خويش ، جوانان گل عذار حسين
ندانم آتش كين بود يا شرار عطشكه سوخت خيمه اطفال دل فگار حسين؟
گلوى تشنه بُريدند چون سرش از تنعجب كه آب ببستند بر مزار حسين!
ببين مودّت ياران او كه تا محشربه خاك و خون ، همه خفتند در كنار حسين
فَراشْت رايتِ مظلومى پدر تا حشربه دست همّت خود ، طفل شيرخوار حسين
به عشق دوست ، چنان داد كار خويش انجامكه عقل ها همه حيران بُود به كار حسين
مگو ـ صغير ـ ، حسينِ على بُود بى يارحسين ، يار خدا و خداست ، يار حسين. ۲