۷ / ۳
فؤاد كرمانى (م ۱۳۵۸ ق)
زنده جاويد كيست ؟ كشته شمشير دوستكآب حيات قلوب ، در دمِ شمشير اوست
گر بشِكافى هنوز ، خاك شهيدان عشقآيد از آن كشتگان ، زمزمه : دوست ، دوست...
عاشق ديدار دوست ، اوست كه همچون حسينزردىِ رُخسار او ، سرخ ز خون گلوست
هر كه چو او پا نهاد بر سرِ ميدان عشقبى سر و سامان سرش در خَمِ چوگان چو گوست
دوست به شمشير اگر ، پاره كند پيكرشمنّت شمشير دوست ، بر بدنش مو به موست
گر به اسيرى بَرند عترت او دشمنانهر چه ز دشمن بر او ، دوست پسندد ، نكوست. ۱
۷ / ۴
غروى اصفهانى (كمپانى) (م ۱۳۶۱ ق)
امشب شب وصال است ، روز فراق ، فرداستدر پرده حجازى ، شور عراق ، فرداست
امشب ، قِران سعد است در اختران خرگاهيا آن كه ليلة البدر ، روز مُحاق ، فرداست
امشب ز لاله رويان ، فرخنده لاله زارى استرُخساره هاى چون شمع ، در احتراق ، فرداست
امشب نواى تسبيح ، از شش جهت ، بلند استفرياد «واحسينا!» ، تا نُه رواق ، فرداست
امشب به نور توحيد ، خرگاه شاه ، روشندر خيمه آتش كفر ، دود نفاق ، فرداست
امشب ز روى اكبر ، قرص قمر ، هويداستآسيب انشقاق از تيغ شقاق ، فرداست
امشب شكفته اصغر ، چون گُل به روى مادرپيكان و آن گلو را ، بوس و عِناق ، فرداست
امشب خوش است و خرّم ، شمشاد قدّ قاسمرفتن به حجله گور ، با طَمطُراق ، فرداست
امشب نهاده بيمار ، سر روى بالش نازگردن به حلقه غُل ، پا در وثاق ، فرداست
امشب به روى ساقى ، آزادگان گشادهبند گرانِ دشمن، بر دست و ساق ، فرداست
امشب نشسته مولا ، بر رَفرَف عبادتپيمودن ره عشق ، روى بُراق ، فرداست
امشب شب عروج است ، تا بزم «قابَ قَوسَين»هنگام رزم و پيكار ، يوم السباق ، فرداست
امشب شه شهيدان ، آماده رحيل استديدار روى جانان ، يوم التلاق ، فرداست
امشب بگو به بانو ، يك ساعتى بيارامهنگامه بلاخيز ، ما لا يطاق ، فرداست
امشب قرين يارى ، از چيست بى قرارى؟دل گر شود ز طاقت ، يكباره طاق ، فرداست. ۲