379
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم

۶ / ۹

صامت بروجردى(م ۱۳۳۱ ق)

اى از اَزَل ز داغ تو آدم ، گِريستهآدم نه ، بلكه جمله عالم ، گِريسته
تا روز حشر ، ديده حوّاست اشكباردر ماتم تو بس كه دمادم ، گريسته
يك سر ، خليل كرده فراموش از ذبيحدر نارِ ابتلاى تو از غم ، گريسته
كرّوبيان عالم عِلوى ، جدا جدابا ساكنان عرشِ معظّم ، گريسته
اكليلِ قرب را زِ سر افكنده ، جبرئيلبا خيل قدسيان مكرّم ، گريسته
كفّ الخضيب ، ساخته از خون خود ، خضابهفت آسمان ، چو نيّر اعظم ، گريسته
ايّوب را عِنان تحمّل شده ز دستيعقوب سان ، به كلبه ماتم ، گريسته
در هر بهار ، غنچه سورى به گلسِتانبا ياد لعل خُشك تو ، شبنم گريسته
دشمن ، حضور غربت تو ديده همچو دوستبيگانه در غم تو ، چو مَحرم گريسته
خيرُ البشر براى على اكبرت به خُلدتا بر نهد به داغ تو مرهم ، گريسته
هم در مدينه ، فاطمه ، هم در نجف ، علىبا قلب زار و با كمر خَم ، گريسته
هر كس كه ديد پيكر در خون تپيده اتگر خون گريسته ، به خدا، كم گريسته
صامت، نزار گشته و بهر تو ، زارْ زارهر ساله همچو ماه محرّم ، گريسته

مانْد چون جسم حسينِ تشنه لب در آفتابمن ندانم از چه زيور بست ديگر آفتاب؟
زخم تير و نيزه و شمشير دشمن ، بس نبوداز چه مى تابيد بر آن جسم بى سر ، آفتاب؟
بود گر در دامن زهرا سرِ آن تشنه كاماز چه نامد شرمش از خاتون محشر ، آفتاب؟
سربرهنه ، پابرهنه ، كودكانِ در به درخار ره بر پا ، به دلْ اخگر ، به پيكرْ آفتاب
ديد چون نيلى رُخ اطفال را از جور خصمكرد موج خون روان ، از ديده تَر ، آفتاب
چادر عصمت چو بردند از سرِ زينب ، فكندشب كلاه خسروى در چرخ، از سر ، آفتاب
سربرهنه ديد زينب را چو در بزم يزيدشد نهان در ابر، از شرم پيمبر ، آفتاب. ۱

1.دانش نامه شعر عاشورايى : ج ۲ ص ۱۰۲۹ .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
378

۶ / ۸

طَرَب شيرازى (م ۱۳۳۰ ق)

اى ديده ! خون ببار كه امشب ، شبِ عزاستامشب ، شب عزاى شهنشاه كربلاست
امشب ، چه روى داده كه دوران، پُر از مِحَنامشب ، چه روى داده كه گيتى ، پُر از بلاست؟
امشب ، چه روى داده كه احمد ، دلش ملولامشب ، چه روى داده كه زهرا ، قدش دوتاست؟
خاكم به سر ، بُود شب قتل شه شهيدكآفاق ، پُر ز ناله و ايّام ، پُر نواست
فردا بُود كه جسم جوانانِ هاشمىزير سُم ستور مخالف ، چو توتياست
فردا بُود كه تشنه لب از بهر مَشك آبعبّاس را به تيغ ، دو دست از بدن ، جداست
فردا به تيغ «مُنقذ» بى دينِ كفرْكيششقّ القمر ز تارك اكبر نمود راست
فردا بُود كه وِلوِله در جان قدسيانفردا بُود كه زلزله در عرش كبرياست
فردا بُود كه خاك، ز خون ، لعلگون شودخونى كه خون جگر ز غمش ، نافه خَتاست
يك سوى ، گرم موج زدن ، آب در فراتيك سو غريو «العطش» از خاك بر سَماست
سيراب ، وحش و طير بيابان و تشنه لباطفال بى گُنَه ، به چه كيش ، اين ستم رواست؟
آن سر كه تكيه گاه ، ز دوش رسول داشتخاك زمين باديه اش ، جاى متّكاست . ۱

1.تجلّى عشق در حماسه عاشورا : ص ۱۷۲ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5294
صفحه از 514
پرینت  ارسال به