اى ز داغ تو روان ، خون دل از ديده حوربى تو عالم ، همه ماتمكده تا نفخه صور
ز تماشاى تجلّاى تو ، مدهوش ، كليماى سرت سِرّ «أنا اللّه » ۱ وسِنان ، نخله طور
ديده ها ، گو همه دريا شو و دريا ، همه خونكه پس از قتل تو ، منسوخ شد آيين سُرور
پاى در سلسله ، سجّاد و به سر تاج ، يزيدخاك عالم به سرِ افسر و ديهيم و قصور
دِير ترسا و سر سِبط رسول مدنىآه اگر طعنه به قرآن زند انجيل و زَبور!
تا جهان باشد و بوده است، كه داده است نشانميزبان ، خفته به كاخ اندر و مهمان ، به تنور؟
سر بى تن كه شنيده است به لب ، آيه كهف؟يا كه ديده است به مشكاتِ تنور ، آيه نور؟
جان، فداى تو كه از حالت جانبازى تودر طف ماريه ، از ياد بشد شور نُشور
قدسيان ، سر به گريبان به حجاب ملكوتحوريان ، دست به گيسوى پريشان ز قصور
گوش خضرا ، همه پُرغلغله ديو و پرىسطح غَبرا ، همه پُر وِلوله وحش و طيور
غرق درياى تحيّر ز لب خشك تو ، نوحدست حسرت به دل ، از صبر تو ، ايّوب صبور
كوفيان ، دست به تاراج حرم كرده درازآهوان حرم ، از واهمه در شيون و شور
انبيا ، محو تماشا و ملائك ، مبهوتشمر ، سرشار تمنّا و تو سرگرم حضور. ۲