فصل ششم : نمونه مرثيه هايى كه از قرن چهاردهم تا آغاز دوران معاصر، سروده شده اند
۶ / ۱
جودى خراسانى (م ۱۳۰۲ ق)
اى رفته سرت بر نِى ، وى مانده تنت تنها!ماندى تو و بنهاديم ، ما سر به بيابان ها
اى كرده به كوى دوست ، هفتاد و دو قربانى!قربان شوَمَت ، اين رسم ، مانْد از تو به دوران ها
قربانىِ هر كس شد با حرمت و نشنيديمدست و تنِ قربانى ، افتد به بيابان ها
از خون گلوى تو ، اين دشتْ گلستان شداين سيرِ گلستان كرد ، سيرم ز گلستان ها
ريحان خط اكبر بر گِرد رُخ اَنوَربُرد از دل ما يكسر ، ياد گل و ريحان ها
ما جمع پريشانيم ، هم بى سر و سامانيمبردار سر و بنگر اين بى سر و سامان ها
اطفال حزينْ يكسر ، از داغ تو در آذرپاها همه در زنجير ، سرها به گريبان ها. ۱
۶ / ۲
عنقاى اصفهانى (م ۱۳۰۸ ق)
اى باد صبا ! نافه گشا ، بلكه تو باشىپيغامبرِ كَرب و بلا ، بلكه تو باشى
با شِبه پيمبَر ، على اكبر ، شه دين گفت:مقصود خدا از شهدا ، بلكه تو باشى
جامى است لبالب ز بلا ، وز كف ساقىنوشنده آن جام بلا ، بلكه تو باشى
ليلى به خَم زلف على، دست زد و گفت:سرحلقه ارباب وفا ، بلكه تو باشى
با شور حسينى به نوا گفت سكينهكاى عمّه ! پناه اُسرا ، بلكه تو باشى
در كَرب و بلا گفت به شاه شهدا ، عشقدر مرتبه ، شاه شهدا ، بلكه تو باشى
گفتا به جوابش شه بى يار كه: اى عشق!در كوى وفا ، راه نما ، بلكه تو باشى
هر شب ز غمت ناله و فرياد بر آريمفريادرس روزِ جزا ، بلكه تو باشى
در ماتمت امروز ، همى زار بناليمفرداى جزا، شافع ما ، بلكه تو باشى. ۲