۵ / ۲۱
هنر جندقى (م ۱۲۸۲ ق)
اى ظلمت شام ، مستقر باش!اى كوكب صبح ، مستتر باش!
اى مهر ، مقيمِ باختر باش!اى چشم فلك ، به خواب ، در باش!
اى مرغ سحر ، شكسته پَر باش!
زين شام سياه ظلمت اندوزگر صبح شود ، ستاره افروز
از جان جهان ، برآورَد سوزبر دوده دين ، سيه شود روز
اى نور سپيده ؛ بى اثر باش!
اى چرخ ، ملازم سكون شو!اى اختر ، از آسمان ، نگون شو!
اى مَه ، به سياهى اندرون شو!اى ظلمت تيره ، شبْ فزون شو!
اى صبحدم آرميده تر باش!
بر آل نبى ، ز هر كنارههم خاك به كين و هم ستاره
خيز ، اى دل و جان به دفع و چارهاى موج بصر ، زمين گذاره
اى آه دل ، آسمان گذر باشد!
امشب ، شب قتل آل زهراستآخِرْ شب و روز شاه بَطحاست
هنگامه رستخيز كُبراستهر گوشه ، نواى «وا حسينا» ست
اى سينه ، تو نيز نوحه گر باش!
فردا ، به لبِ دو نهر جارىهفتاد و دو تن به خاكسارى
لب تشنه ز تاب زخمِ كارىخُسبند به خاكِ جانْ سپارى
اى قُلزُم ديده ، موجْ در باش!
اى نفس ، تحمّل بلا كنترتيب نواى نينوا كن
تمكينِ مصائب قضا كنبا دوست ، به عهد خود ، وفا كن
تسليم بلاى عهد ذَر باش! ۱