۴ / ۱۱
خواجوى كرمانى(م ۷۵۳ ق)
لب ، خشك و ديده، تَر شده ، از تشنگى ، هلاكو آن گه طُفيل خاك درش ، خشكى و تَرى
از كربلا ، بدو همه كَرب و بلا رسيدآرى ! همين نتيجه دهد مُلك پرورى. ۱
آتش بيداد آن سنگين دلان ، چون شعله زدماهى اندر بحر و مَه بر غرفه بالا بسوخت
چون چراغ ديده زهرا بكُشتندش به زهرزُهره را دل بر چراغ ديده زهرا بسوخت
چون روان كردند خون از قُرّة العين نبىچشم عيسى ، خون بباريد و دل ترسا بسوخت
ديده تَردامن ، آن روزش بيفكندم ز چشمكان نهال باغ پيغمبر ، ز استسقا بسوخت
بس كه دريا ناله كرد از حسرت آن تشنگانگوهر سيراب را جان بر دل دريا بسوخت. ۲