۴ / ۷
كمال الدّين اصفهانى(م ۶۳۵ ق)
چون محرّم رسيد و عاشوراخنده بر لب ، حرام بايد كرد
وز پىِ ماتم حسينِ علىگريه از ابر ، وام بايد كرد
لعنت دشمنانْش بايد گفتدوستدارى ، تمام بايد كرد .
اگر كسى پسرى را از آنِ تو بكُشدبه عمر خويش ، ره لعنتش رها نكنى
اگر كشنده فرزند مصطفاست ، يزيدحديث لعنت و نفرين او ، چرا نكنى؟
تو بر كُشنده فرزند خود ، مكن لعنتچو بر كُشنده فرزند مصطفى نكنى. ۱
۴ / ۸
جلال الدين محمّد مولوى (م ۶۷۲ ق)
كجاييد ، اى شهيدان خدايى؟بلاجويان دشت كربلايى؟
كجاييد ، اى سبُك روحان عاشقپرنده تر ز مرغان هوايى؟
كجاييد ، اى شهان آسمانىبدانسته فلك را در گُشايى؟
كجاييد ، اى ز جان و جا ، رَهيده؟كسى مر عقل را گويد كجايى؟
كجاييد، اى درِ زندان ، شكستهبداده وامداران را رهايى؟
كجاييد، اى در مخزن ، گشادهكجاييد، اى نواى بى نوايى؟
در آن بحريد كاين عالم ، كف اوستزمانى بيش داريد آشنايى
كف درياست صورت هاى عالمز كف بگذر ، اگر اهل صفايى
دلم كف كرد ، كاين ، نقشِ سخن شدبِهِل نقش و به دل رو، گر ز مايى. ۲