329
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم

۴ / ۹

اوحد الدين مراغه اى (م ۷۳۸ ق)

ديدم از خوان آن نفيسِ عربمتّصل ، نفس كربلا به كُرَب
نشود جور بر چنان شاهىمگر از چون يزيدِ گم راهى
بخت آن كس كه سر به خواب كشيدتيغ بر روى آفتاب كشيد
بهر خون حسين، خون يزيدبهْ نمى ريختند خود نسزيد ۱
كه كشد بهر مير ، مارْبچهگر بيابند از او هزار بچه
زده بر گردن عراق ، به تيغگر چنان كس بُوَد عراق ، دريغ!
چون سِزد خاك بصره جا او رابه سر عرش ، خاكِ پا او را
من بگويم نترسم از كس ، زودكاوّلين فتنه از معاويه بود
كينِ او از عداوتِ آباستزان كه فرزند ، وارثِ باباست. ۲

اى جسم! خاك شو كه بيابان محنت استوى چشم! آب ريز كه صحراى كربلاست
سرها بر اين بساط، مگر كعبه دل است؟رخ ها بر آستانه، مگر قبله دعاست
اى بركنار و دوش نبى بوده منزلت!قنديل قبّه فلكى، خاك اين هواست
تو شمع خاندان رسولى، به راستىپيش تو همچو شمع بسوزد ، درون راست
بر حالت تو رقت قنديل و سوز شمعجاى شگفت نيست، نشانى ازين عزاست
قنديل، ازين دليل كه زرد است و روشن استكو را حرارت جگر، از ماتم شماست
هر سال، تازه مى شود اين درد سينه سوزسوزى كه كم نگردد و دردى كه بى دواست
كار قنوت ، از دل و دست تو راست شداندر جهان بگوى كه : اين منزلت، كه راست؟
در آب و آتشيم چو قنديل بر سرتآبى كه فيضش از مدد آتش عناست
قنديل اگر هواى تو جويد ، بديع نيستزيرا كه گوهر تو ز درياى «لا فَتى» ست
زرينه شمع ، بر سر قبرت چو موم شدز آن آتشى كه از جگر مؤمنان بخاست
اى تشنه فرات! يكى ديده بازكنكز آب ديده بر سر قبر تو ، دجله هاست
آتش ، عجب كه در دل گردون نيوفتاددر ساعتى كه آن جگر تشنه ، آب خواست
شمشير ، تا زبدگهرى در تو دست بردنامش هميشه هندو و سر تيز و بى وفاست
از بهر كشتن تو ، به كشتن، يزيد رالايق نبود ، كشتن او لعنت خداست! ۳

1.نسزيد : نمى سزيد ؛ سزاوار نبود .

2.مجالس المؤمنين : ج ۲ ص ۱۲۴ (به نقل از : جام جم) .

3.ديوان كامل اوحدى مراغه اى :ص ۳۴.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
328

۴ / ۷

كمال الدّين اصفهانى(م ۶۳۵ ق)

چون محرّم رسيد و عاشوراخنده بر لب ، حرام بايد كرد
وز پىِ ماتم حسينِ علىگريه از ابر ، وام بايد كرد
لعنت دشمنانْش بايد گفتدوستدارى ، تمام بايد كرد .

اگر كسى پسرى را از آنِ تو بكُشدبه عمر خويش ، ره لعنتش رها نكنى
اگر كشنده فرزند مصطفاست ، يزيدحديث لعنت و نفرين او ، چرا نكنى؟
تو بر كُشنده فرزند خود ، مكن لعنتچو بر كُشنده فرزند مصطفى نكنى. ۱

۴ / ۸

جلال الدين محمّد مولوى (م ۶۷۲ ق)

كجاييد ، اى شهيدان خدايى؟بلاجويان دشت كربلايى؟
كجاييد ، اى سبُك روحان عاشقپرنده تر ز مرغان هوايى؟
كجاييد ، اى شهان آسمانىبدانسته فلك را در گُشايى؟
كجاييد ، اى ز جان و جا ، رَهيده؟كسى مر عقل را گويد كجايى؟
كجاييد، اى درِ زندان ، شكستهبداده وامداران را رهايى؟
كجاييد، اى در مخزن ، گشادهكجاييد، اى نواى بى نوايى؟
در آن بحريد كاين عالم ، كف اوستزمانى بيش داريد آشنايى
كف درياست صورت هاى عالمز كف بگذر ، اگر اهل صفايى
دلم كف كرد ، كاين ، نقشِ سخن شدبِهِل نقش و به دل رو، گر ز مايى. ۲

1.سيرى در مرثيه عاشورايى : ص ۱۸۰ ـ ۱۸۱ .

2.ديوان غزليات شمس تبريزى : ص ۱۰۹۳ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد دهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5364
صفحه از 514
پرینت  ارسال به