۲۹۳۳.أدبُ الطفّ:در قصيده اى از عبد اللّه بن معتز ، آمده است :
شگفتى اى نيست جز شهادت حسين عليه السلامكه تشنه كام بود و او را از نزديك شدن به آب ، دور مى كردند.
آه بر شيرى كه در ميان انبوه سگ ها ، گرفتار آمدو آنها با چنگال هاى خون چكان ، [صورت] وى را مى خراشيدند!
از دست دادن او ، ما را سخت لرزانْدو از جايى كه انتظارش را نداشتيم ، اين بلا بر سرمان آمد.
چه بسيار بوده كه بر او، خون گريسته ايم[به خاطر ضربه هايى كه خورد] با نيزه هاى گندمگون و خوش دست
و شمشيرهاى بُرّان و آب دادهكه هر جا آزموده شوند ، كارى اند و از خون ، سيراب مى شوند .
چه بيرق هايى كه با نام او بسته ايمو با آن بيرق ها، بر گناهكار [حمله اى] تازه مى شود .
و چه لباس هاى سياه عزايى به تن كرديمو موها را تا شانه ريختيم [و خود را نياراستيم]
و مويه هاى دردناكى كه به شيهه ماننده بودندو نيز به صداى زيورآلات آويخته به چيزى .
و اينها ، همه در شأن او و فرزندانشو پدرش و مقام والايى كه داشت، اندك است.