۳ / ۴
شافعى ۱
۲۹۳۰.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمىـ به نقل از ابو النجم بدر بن ابراهيم دينَوَرى ـ: محمّد بن ادريس شافعى ، چنين سروده است:
اندوهم تازه مى شود و قلبم غمين مى گرددو خوابم سبك مى شود كه خفتن ، با چشمانم بيگانه است.
از آنچه خوابم را بياشفت و پيرم كرددگرگونى هاى روزگار است كه هدفى در پى دارند.
كيست كه از سوى من به حسين عليه السلام پيامى برساندـ هر چند برخى دل ها و جان ها ، آن پيام را خوش نمى دارند ـ ؛
به كُشته اى بى جرم و تقصير كه گويى پيراهن اوبه آب ارغوانى ، رنگ شده و خود نيز خَضابْ بسته است؟
شمشير را چكاچكى است و نيزه را آوازىو اسبان را شيهه هايى پياپى.
دنيا براى خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله به لرزه در آمدو كم مانده بود كه صخره هاى كوهستان هم آب شوند.
اختران ، فرو رفتند و ستارگانى چند ، موجْ لرزه به جانشان افتادو پرده ها فرو افتادند و گريبان ها چاك شدند.
بر مهدى آلِ هاشم ، درود فرستاده مى شودو با فرزندانش جنگ مى شود، و اين ، چه شگفت است!
اگر گناه من ، مِهر ورزيدن به خاندان محمّد صلى الله عليه و آله استبدانيد كه هرگز از اين گناه ، توبه نخواهم كرد.
آنها در روز رستاخيز و توقّفگاهم، شفيعان من اندآن گاه كه گناهان فراوان در آن روز ، گريبانم را مى گيرند.