۲۹۲۹.أدبُ الطفّ:[ديكُ الجِن] در مرثيه اى كه در باره امام حسين عليه السلام سروده ، چنين گفته است:
در بستر بيمارى افتاده امبه گونه اى كه نسيم دل نواز را بادِ مسموم مى خوانم.
آبى است از اشك كه زمين را مى پوشاندو اگر از باران مى بود ، صداى [غرّشِ] دل خراشى داشت
و بلبلانى كه اگر خوردنى بودندبى ترديد ، از غِسلين و زقّوم ، كم نداشتند.
آرامشم را به هم مى زند سفرى شبانهكه اگر سايه سار هم بود ، آن سايه ، گرم و سياه بود.
خاطرات نوادگان هدايت ، از قلبم گذشتو من از درد آنها ، راحتى و خواب خوش را فراموش كردم.
نواده محمّد عليه السلام را در كربلا ديدمكه تنها و بى كس است و از اندوه درونش، شِكوه مى كند
و شمشيرهاى بنى اميّه ، پهلوهايش را نشانه مى گيرندو آنها را مى بينى كه تيغ هاى تيز را يكى پس از ديگرى ، به كار مى برند.
پيكر او پاره پاره ، در خاك افتادهو سرِ مقدّس او بر فراز نيزه ، كريمانه ، افراشته شده است.
نيز ، همو سروده است:
اى ديده! اينك، نه جاى شكيبايى است و نه جاى درنگكه گريه مصيبت هاى جانكاه ، با گريه از سرِ شوق، متفاوت است.
بذل نما و تمام كاسه چشمت را مالامال از سرشك كنو آن گاه كه اشك هايت جمع شدند، ببار.
اى ديده! در كربلا ، مرقدهايى است كهموجب شده اند قلبم ، مكان اندوه شود؛
مرقدهايى كه زير آنها منبرهايى است ازدانايى و بردبارى و شگفتى.
آنها فضيلت مدارانِ آل فاطمه اندو اربابانِ فضايل و سَروران نجيب اند.
چه بسيار شمشيرى كه از نوشيدن خون آنان، گلوگير شدو زمين ، از خون هاى ريزانِ آنها سيراب شد.
جانم فدايتان باد و نيز فداى ياران شما؛جان خودم مادرم و خانواده ام و پدرم!
اى خاندان پيامبر! با اين كه دور از دسترس شده ايداز دل ما بيرون نرفته ايد، هرچند روزگار ، هماره ، حادثه ساز است.
در باره شما و مصيبت جانكاهتان ، درنگ كردمو ديدم كه قلبم ، مالامال از شگفتى است.
شما در زندگى ، هماره دچار حادثه بوده ايدو گاه كشته و گاه اسير شده ايد.
[از جمله آنها] روزى است كه روشناى آن ، دچار ظلمت شدو خورشيد ، از تاريكىِ ديجور ، نقاب به چهره كشيد.
بانوان پاكِ پُر اعتمادِ آل هاشم[در كربلا] حيرت زده و آشفته موى شدند.
ديده ها بر ابو الحسن عليه السلامبه زبان و نُدبه لرزان اند .
انبوه غم ها ، ديده فرو مى بندندبا اشك و اندوه از فراخى و سترگ اين اندوه.
جان ، به مويه گرى مى نشيند و آسياب مرگآن گونه كه گرداگرد محور مى گردد، با اين اندوه ، حركت مى كند.