۳ / ۲
دِعبِل خُزاعى ۱
۲۹۲۱.مختصر أخبار شعراء الشيعة :دِعبِل مى گويد: وقتى قصيده «مَدارسُ آياتٍ ...» را سرودم، نذر كردم كه پيش از امام رضا عليه السلام ، آن را براى هيچ كس نخوانم. از اين رو به سوى ايشان به راه افتادم. ايشان در خراسان ، ولى عهد مأمون بود . هنگامى كه به محضر ايشان رسيدم، سروده ام را برايشان خواندم . امام عليه السلام ، آن را پسنديد و فرمود : «آن را براى هيچ كس نخوان، تا به تو فرمان دهم».
خبر [شعرم] به گوش مأمون رسيد. وى مرا خواست و به من فرمان داد كه آن را برايش بخوانم. گفتم: آن را به ياد ندارم.
[غلامش را صدا زد و] گفت: اى غلام! پسرعمويم رضا را بخواه كه حاضر شود.
وقتى ايشان آمد ، به او گفت: اى ابو الحسن! من به دِعبِل گفتم كه قصيده «مَدارسُ آيات» را بخواند؛ امّا گفت كه آن را به ياد ندارد.
امام رضا عليه السلام به من روى كرد و فرمود : «بخوان!» . من نيز آن را خواندم :
نوحه ها و مويه هايى گنگ و واگويه هايىدردناك و مبهم ، پژواك نغمه ها و آه ها شده بودند...
مدارسِ آيات (حلقه هاى درس قرآن) كه از تلاوت قرآن ، تهى مانده اندو نيز منزلگاه وحى كه تهى مانده است
كه در خَيفِ مِنا، از آنِ خاندان پيامبر خدا صل الله عليه و آله استو مسجد الحرام و عرفات و جَمَرات،
و نيز جايى كه براى عبد اللّه در خَيفِ مِناستو براى آن سَرورى است كه به اقامه نماز ، فرا مى خوانَد ؛
جاى على و حسين و جعفرو حمزه و سجّاد ـ كه پيشانىِ پينه بسته دارد ـ ؛
جايى براى عبد اللّه و [براى] فضل ، هم ريشه اوو پيامبر خدا صل الله عليه و آله در خلوت ها
و نيز براى دو نواده پيامبر خدا صل الله عليه و آله و پسران جانشين اوو وارث علم خداوند و تمام خوبى ها ....
آه، اى فاطمه! اگر حسين را مى ديدى كه چه سان ، افتادهو در كنار رود فرات ، تشنه كام ، كشته شده است
بى ترديد ، در كنار پيكرش ، چهره مى خراشيدىو بر چهره ات ، سرشك، جارى مى كردى.
اى فاطمه! اى دختر خوبى ها! به گريه و ناله بخواندر مرگ ستارگان آسمان كه در سرزمين خشك ، فرو افتاده اند .
قبرهايى چند ، در كوفه اند و قبرهايى ديگر، در سرزمين مدينهو [قبر] ديگرى در فَخ ـ كه درودهايم نثارشان باد ـ
و قبرى ديگر در سرزمينِ جوزجان ، قرار داردو قبرى در باخَمرا ، در نهايت غربت و بى كسى
و مرقدى ديگر كه در بغداد است و به جان پاكيزه تعلّق داردـ كه خداوند ، آن را در سراهاى بهشتى ، جاى دهد ـ . ۲
امّا آن موارد مهمّى كه نمى توانمبه خوبى، تمام صفات آنها را بيان كنم
قبرهايى در كنار نهر در سرزمين كربلا هستند كهدر كنار شطّ فرات [كشته شده و] آرام گرفته اند
آنان تشنه لب ، در كنار فرات ، جان باختند. اى كاشپيش از مرگشان ، جان مى باختم [و از اين رويداد ، باخبر نمى شدم] .
خاندان پيامبر خدا صل الله عليه و آله، بانوان حرمشان ، در معرض تاراج قرار گيرندو خاندان زياد ، در كاخ هاى استوار ، در كمال امنيت به سر ببرند؟!
خاندانِ زياد ، در ميان دژها سالم باشندو خاندان پيامبر صل الله عليه وآله ، در بيابان ، جان ببازند؟!
نزد خدا از سوزى جانكاه كه با ياد آنان در درونم زبانه مى كشدو جام ذلّت و نفرت را به من مى دهد، شكايت مى برم....
1.ابو على دِعبِل بن على بن رَزين خُزاعى، در سال ۱۴۸ ق، زاده شد. وى، شاعر و اديب بود واز برترينِ شاعران قرن سوم هجرى، به شمار مى رود. وى به اهل بيت:، فراوان مهر مى ورزيد. از وى شنيده شد كه مى گفت: «من، پنجاه سال است كه چوبه دار خود را بر دوش مى كشم؛ امّا كسى نيافتم كه مرا بر آن بياويزد»؛ چرا كه پيوسته از خاندان نبوّت، به شدّت، دفاع مى كرد و با مخالفان آنان، مبارزه مى نمود. وى، قصيده مشهور «تائيه» خود (همان قصيده «مَدارس آيات» را براى امام رضا۷ خواند.
جاحظ گفته است: شنيدم كه دِعبِل بن على مى گويد: «شصت سال است كه هيچ روزى را بدون سرودن شعرى نگذرانده ام». وى به سال ۲۴۶ ق، در كهن سالى، مظلومانه در حومه اهواز به شهادت رسيد و پيكرش را به شوش دانيال، حمل كردند و در آن جا به خاك سپردند. امروزه، بارگاه باشكوهى بر مزار وى ساخته شده است.
2.عيون اخبار الرضا۷: در بعضى منابع آمده است: وقتى دعبل به اين بيت رسيد، امام رضا۷ به اوفرمود: «آيا من به اين جا دو بيت ملحق نكنم تا قصيده ات تكميل شود؟». او گفت: بفرماييد، اى پسر پيامبر خدا! امام عليه السلام فرمود:
«يك قبر در طوس است و اى واى از مصيبتى كه
بر اعضا، آتش مى زند
تا روز محشر، تا آن كه خدا، قائم را برانگيزد
تا غم ها و اندوه ها را از ما بردارد!».
دعبل گفت: اى فرزند پيامبر خدا! قبرى كه در طوس است، متعلّق به كيست؟ فرمود: «آن، قبر من است».