۲۹۱۲.أعيان الشيعة :وى (سيّدِ حِميَرى) ، در رثاى امام حسين عليه السلام ، چنين سروده است:
بر مرقد حسين عليه السلام ، گذر كنو به استخوان هاى پاكش بگو :
اى استخوان ها! خداوند ، همواره شما رااز ابر پُربارِش رحمتش ، برخوردار كند !
پس از آن كه تو را با اسبان اصيل ، سُمكوب كردندزندگى ، هرگز گوارا نگرديد.
مرقدى كه پاكيزه اى را در خود ، جاى داد ؛همو كه نياكانش ، بهترينِ مردمان اند.
نياكانش ، سزامندان فرمان روايىو خلافت و جانشينى اند.
هر گاه بر مرقدش گذر كردىدرنگ كن و مَركبت را متوقّف كن
و بر آن پاكيزه فرزند مولاىِ پاكيزهو بانوى پاك و پاكيزه ، گريه كن ،
به سان زنِ فرزندْ از دست داده اى كهيگانه فرزندش را مُرده مى بيند.
و بر آوازه عمر بن سعدو بر آن كه جامه پاكى را به ريا به تن دارد، لعنت كن.
يعنى شمر بن ذى الجوشن؛همو كه نفْس ناپاك ، او را اسير كرده است.
آنان ، فرزند دختر پيامبرِ خودشان را هدف گرفتندآن سان كه نشانه را هدفِ تيرها قرار مى دهند.
هيچ چيزى ، آنان را براى جنگيدن برنينگيختجز عطاها و وعده ها .
هنگامى كه او (حسين عليه السلام ) را [به بيعت با يزيد] دعوت كردند تافرزندان زنِ بدكاره ، بر او چيره شوند
ـ همان فرزندان پليدترينِ مردانى كه با غرور ، راه مى روندو دارندگان پليدترين سرشت ـ ،
[حسين عليه السلام] با آنان ، مخالفت ورزيدو جان گرامى و سرافراز او ، [از بيعت] خوددارى كرد.
از اين رو، با نيزه هاى بُرّانو شمشيرهاى تيز و آب داده، بر او يورش بردند
و نيز با شمشيرهاى بَرّاق و سپرهاى يَمانىو نيزه هاى بلندِ محكم و توپُر
آنان ، هزار هزار نفر بودندو او در ميان هفتاد نفر هاشمى بود كه
با نواده احمد ، همراه شدندو از راهى پُرسنگلاخ ، آمده بودند
و يقين داشتندكه به سوى مرگ ، رانده مى شوند.
اى ديده! تا آن دَم كه زنده ام ، گريه سر دهبر آنان كه وفادار و خوش پيمان اند.
بر تركِ خون گريستن ، عذرى نيستدر حالى كه تو سزاوار آنى .