۲۸۹۵.تاريخ الطبرى:آن گاه [عبيد اللّه بن حُر، پس از شهادت حسين عليه السلام ، از كوفه ]خارج شد تا به كربلا رسيد . به قتلگاه شهيدان، نگاهى انداخت و سپس او و يارانش ، براى آنها به آمرزش خواهى پرداختند . آن گاه ، رفت تا به مدائن رسيد و چنين سرود :
فرمان روايى كه حقيقتا خائن است ، مى گويد:چرا در كنار فرزند شهيد فاطمه نجنگيدى؟
آه! از اين كه يارى اش نكردم، چه پشيمانى اى دارم!و بى ترديد ، هيچ جانى ، پشيمانى را نمى تواند درمان كند.
و من ـ به جان خودم سوگند ـ ، چون از حاميانش نبوده امدر حسرتم ؛ حسرتى كه از من جدا نمى شود .
خدا ، كسانى را كه كمر [همّت] بستند و به يارى اش شتافتندسيراب سازد ؛ سيراب ساختنى از ابر رحمتِ مُستدامش!
بر فراز مرقدها و آوردگاه آنها ايستادمو نزديك بود كه دل و روده ام از خشم ، و چشم اشكبارم ، از هم بَدَرند .
به جان خودم سوگند كه آنان در رزم ، شتابان و در هماوردخواهى ،سريع بودند ، و نيز پاسدارِ بسيارْ بخشنده بودند .
در يارىِ فرزند دختر پيامبرشان ، همدل شدندبا شمشيرهايشان ؛ چرا كه آنان ، شيران بيشه جنگلِ در هم تنيده بودند.
پس هنگامى كه [كسانى مانند آنان] كشته مى شوند، هر جان پارسايىبر روى زمين ، اندوهگين و بهت زده مى گردد.
هرگز بينندگان ، بهتر از آنها را نديده اند؛سَرورانى كه تا دَم مرگ ، دست و دلبازند .
آيا با ستمگرى، آنها را مى كُشى و انتظارِ مهربانىِ ما را دارى؟نقشه ات را فرو گذار كه ما با آن ، همدل نخواهيم شد.
به جانم سوگند ، با كشتن آنها ، با ما دشمنى كرده ايد.پس چه بسيارند زنان و مردانى از ما كه در صددِ خونخواهى اند.
بارها تصميم گرفته ام كه با سپاهى قدرتمندبه سوى گروهى بروم كه از حق ، منحرف شده و ستم پيشه اند.
پس ، دست برداريد ، و گر نه ، با دسته هايى جنگى ، شما را خواهم راند؛دسته هايى كه از پيشروى ديلميان ، بر شما سهمگين تر خواهند بود.