۱۵ / ۵
ولادت فرزند پسر
۳۷۵۲.فرج المهمومـ از امام صادق عليه السلام ـ: حسين عليه السلام سالى پياده به مكّه رفت و پاهايش وَرَم كرد . يكى از وابستگانش به ايشان گفت : كاش سوار مى شدى تا اين وَرَمت ، فرو بنشيند.
فرمود : «هرگز! چون به اين منزلگاه در آمديم، مردى سياه ، با روغنى به پيشواز تو مى آيد . آن را از او بخر» .
او گفت : پدر و مادرم فدايت! پيشِ رو ، منزلگاهى نيست كه در آن ، كسى اين روغن را بفروشد.
حسين عليه السلام فرمود : «چرا . پيشِ روى تو و قبل از رسيدن به منزلگاه ، مى آيد» .
او يك ميلْ حركت كرد كه مرد سياه را ديد . حسين عليه السلام به او فرمود : «اين ، همان مرد است. روغن را از او بگير و بهايش را بپرداز» .
مرد سياه به او گفت : اين روغن را براى چه كسى مى خواهى؟
گفت : براى حسين بن على .
گفت : ما را به سوى او ببر .
مرد سياه، به سوى حسين عليه السلام آمد و سلام داد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! من ، غلام تو ام و از تو پولى نمى گيرم ؛ امّا دعا كن كه خدا ، فرزندى پسر و سالم روزى ام كند كه شما اهل بيت را دوست بدارد ؛ چرا كه همسرم در حال زايمان است .
حسين عليه السلام فرمود : «به خانه ات برو كه خدا به تو پسرى سالم بخشيده است» .
او رفت و چنان يافت . سپس به سوى حسين عليه السلام باز گشت و ايشان، به خاطر ولادت پسرش براى او دعاى خير كرد.
حسين عليه السلام از روغن به پايش ماليد و از جايش برنخاسته بود كه وَرَم پاهايش خوابيد.