۳۷۰۱.الطبقات الكبرى :حسين عليه السلام يارانش را در شب عاشورا ـ كه شب جمعه بود ـ گِرد آورد و پس از حمد و ثناى خداوند و يادكردِ پيامبر صلى الله عليه و آله و نبوّتش ـ كه خدا به آن گرامى اش داشته و او را بدان بر امّتش نعمت داده است ـ فرمود : «من ، جز اين گمان نمى برم كه اين جماعت ، فردا با شما مى جنگند . من به همه شما اجازه رفتن دادم و شما اجازه داريد در اين تاريكىِ شب كه شما را فرا گرفته ، برويد . هر كدامتان كه مى تواند ، يكى از خانواده مرا با خود ببَرَد و در شهرهايتان پراكنده شويد تا خداوند ، فتحى نصيبمان كند يا حادثه اى از جانب خود بياورد تا اينها (دشمنان) از آنچه در دل نهان كرده اند ، پشيمان شوند . اين جماعت ، فقط مرا مى جويند و چون مرا ببينند ، ديگر در پىِ شما نمى آيند» .
خاندان حسين عليه السلام گفتند : خدا، ما را پس از تو باقى نگذارد ! به خدا سوگند ، از تو جدا نمى شويم تا آنچه به تو مى رسد ، به ما نيز برسد .
ياران وى نيز همگى چنين گفتند .
حسين عليه السلام فرمود : «خداوند ، پاداش نيّت شما را بهشت قرار دهد!» .
۳۷۰۲.الخرائج و الجرائحـ به نقل از ابو حمزه ثُمالى ـ: امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد : من در شبى كه صبح فردايش پدرم [حسين عليه السلام ] كشته شد ، با او بودم . به يارانش فرمود : «اين ، شب است . آن را مَركب خود بگيريد كه اين جماعت ، در پىِ من اند و اگر مرا بكشند ، ديگر به شما كارى ندارند و شما [از جهت بيعت با من]، آزاد و اختياردار هستيد» .
يارانش گفتند : نه . به خدا سوگند ، هرگز چنين نمى شود !
فرمود : «فردا همه شما كشته مى شويد و هيچ يك از شما نمى رَهَد» .
گفتند : ستايش ، خدايى را كه ما را به شَرَف كشته شدن همراه تو رساند .
سپس حسين عليه السلام دعا كرد و به آنان فرمود : «سرهايتان را بالا بگيريد و بنگريد» .
پس به جايگاه و منزلگاه خود در بهشت نگريستند . حسين عليه السلام به آنان فرمود : «فلانى ! اين ، منزل توست . فلانى! اين ، قصر توست . فلانى ! اين ، درجه توست» .
از اين رو ، هر يك از آنان، با سر و سينه به استقبال نيزه ها و شمشيرها مى رفتند تا به جايگاهشان در بهشت برسند .