۳۶۰۵.الإرشاد :حسن، پسر امام حسن عليه السلام يكى از دختران عمويش حسين عليه السلام را از ايشان خواستگارى كرد . امام حسين عليه السلام به او فرمود : «پسر عزيزم ! هر كدام را كه بيشتر دوست دارى ، برگزين» ؛ امّا حسن ، خجالت كشيد و پاسخى نداد .
امام حسين عليه السلام فرمود : «من ، دخترم فاطمه را براى تو برگزيدم كه بيشترين شباهت را به مادرم فاطمه ، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دارد» .
۳۶۰۶.دلائل الإمامةـ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام ـ: شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «فاطمه ، به اين دليلْ فاطمه (باز داشته) ناميده شد كه او و پيروان و فرزندانش، از آتش [ِ دوزخ ] ، باز داشته شدند» .
۴ / ۲
شهادت فاطمه عليها السلام
۳۶۰۷.الأمالى ، مفيدـ به سندش، از امام حسين عليه السلام ـ: چون فاطمه عليهاالسلامدختر پيامبر صلى الله عليه و آله بيمار شد ، به على ـ كه درود خدا بر او باد ـ سفارش كرد كه موضوع را پنهان و خبرش را مخفى بدارد و هيچ كس را از بيمارى اش آگاه نكند و على عليه السلام چنين كرد و خود ، از او پرستارى مى كرد . اسماء بنت عُمَيس نيز ـ كه خدايش بيامرزد ـ ، او را بر مخفى داشتن اين موضوع، همان گونه كه فاطمه عليهاالسلامسفارش كرده بود ، يارى مى داد .
چون وفاتش فرا رسيد ، به امير مؤمنان عليه السلام وصيّت كرد كه كارش را خود به عهده بگيرد و او را شبانه دفن كند و قبرش را بى نشان و مخفى بگذارد . امير مؤمنان عليه السلام ، اين كار را به عهده گرفت و فاطمه عليهاالسلام را به خاك سپرد و نشانه هاى قبرش را محو كرد .
چون دستش را از خاك قبر تكانْد ، غم به او هجوم آورد و اشك هايش بر گونه هايش سرازير شد. رو به قبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كرد و گفت : «اى پيامبر خدا! از من به تو سلام ، و نيز از دختر و محبوب و روشنىِ چشمت و زائرت و خفته در خاك بقعه ات ؛ او كه خدا، پيوستنِ شتابان به تو را برايش برگزيد !
اى پيامبر خدا! شكيبايى ام براى از كف دادن يار مهربانت ، كم گشته و توانِ حركتم از فقدان سَرور زنان ، سست شده است ، جز آن كه اقتداى من به سنّت تو و اندوهى كه در فراق تو به من دست داد ، تسلّى بخش من در اين مصيبت است كه من ، پس از جان دادنت بر روى سينه ام و بستن چشمانت با دستم ، خود ، عهده دارِ كارَت شدم و تو را در قبر نهادم و سنگش را محكم كردم . آرى ! در كتاب خدا ، در باره بهترين [عاملِ] تحمّل [ِ مصيبت ] آمده است : «ما از آنِ خداييم و به سوى او باز مى گرديم» .
بى گمان ، امانت ، باز گردانده و گرو ، باز گرفته شد و زهرا ، رُبوده شد . چه زشت به نظر مى آيد آسمان و زمين ، اى پيامبر خدا ! اندوهم، جاودان و شبم، بى خواب است . اندوه از دلم بيرون نمى رود تا خداوند براى من نيز سراى اقامت تورا برگزيند . غمى دهشتناك و اندوهى هيجان زاست . چه زود از هم جدا شديم ! به خدا، شِكوه مى بَرَم .
دخترت ، هجومِ پشتْ در پشتِ امّتت بر من و خوردن حقّش را به تو خبر مى دهد . وضع او را از خودِ او بپرس ، كه بسى دردمند كه چيزى در دلش عقده مى شود و راهى براى عقده گشايى نمى يابد ، و او به زودى، براى تو مى گويد ، و خدا حكم مى رانَد ، و او بهترينِ داوران است .
خدا حافظ ، اى پيامبر خدا ! خداحافظىِ كسى كه جدا شدنش از تو ، از روى ناراحتى و ناخوش داشتن نيست . اگر باز مى گردم ، از ملالت نيست، و اگر مى مانم ، از بدگمانى به وعده خداوند به شكيبايان نيست ، كه شكيبايى، مبارك تر و زيباتر است . اگر چيرگى اين چيرگان بر ما نبود ، براى هميشه نزد قبرت مى ماندم و در كنارت، معتكف مى شدم و چون زنِ فرزندْمُرده ، بر بزرگى مصيبت ، شيون مى كردم . در ديدرَسِ خدا ، دخترت، مخفيانه دفن مى شود و حقّش، به زور خورده مى شود و آشكارا از [رسيدن به] ارثش بازش مى دارند، در حالى كه از عهد تو مدّتى نگذشته و تو از ياد نرفته اى .
اى پيامبر خدا! به خدا شِكوه مى برم و زيباترين شكيب را از تو مى آموزم . درودهاى خدا و رحمت و بركات او بر تو و فاطمه باد!» .