۳۵۴۶.الملهوف :چون [حسين عليه السلام ] شب را به صبح آورد ، مردى كوفى به نام ابو هِرّه اَزْدى را ديد كه بر ايشان وارد شد و سلام داد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! چه چيز، تو را از حرم خدا و حرم جدّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بيرون كشيده است ؟
امام حسين عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى ابو هِرّه ! اُمَويان، مالم را گرفتند ؛ شكيبايى كردم . دشنامم دادند ؛ شكيبايى كردم . در پى ريختن خونم بودند ؛ گريختم و ـ به خدا سوگند ـ ، اين گروه ستمكار ، مرا مى كشند و خدا هم لباس خوارىِ فراگيرى را بر آنها مى پوشانَد و شمشيرى بُرنده را بر آنها حاكم مى كند . خداوند ، كسى را بر آنها مسلّط مى كند كه چنان خوارشان سازد كه از قوم سَبَأ هم خوارتر شوند» . ۱
۳۵۴۷.الملهوف :امام حسين عليه السلام به يارانش فرمود : «به سوى مرگ برويد كه از آن ، گريزى نيست و اين تيرها ، پيك هاى مردم به سوى شما هستند» .
ياران امام حسين عليه السلام يكى يكى جنگيدند تا تعدادى از آنها كشته شدند . در اين هنگام ، امام حسين عليه السلام دست بر محاسن خود كشيد و چنين فرمود : «خشم خدا بر يهود ، سخت شد ، هنگامى كه براى او فرزند قرار دادند . خشمش بر مسيحيان، بالا گرفت ، هنگامى كه او را يكى از سه خدا قرار دادند . خشمش بر مجوسيان، سخت شد ، هنگامى كه به جاى خدا ، خورشيد و ماه را مى پرستيدند . خشم خدا بر مردمى كه بر كُشتن پسر دختر پيامبرشان همداستان شده اند، بالا مى گيرد» .