61
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهاردهم

۱۰ / ۲۷

دعاى جوان گرفتار به گناهش

۳۸۵۶.مهج الدعوات :از مولايمان امام حسين عليه السلام دعايى روايت شده كه به «دعاى جوانِ گرفتار به گناهش» معروف است و از گروهى روايت شده كه حديث را به حسين بن على عليه السلام مى رسانند كه ايشان، چنين فرمود : «من با [پدرم] على بن ابى طالب عليه السلام در طواف بودم . شبى ظلمانى و كم نور بود و طواف ، خلوت بود و زائران، در خواب و چشم ها فرو خفته بودند. در اين هنگام، صداى كمك خواهى پناهجو و جوياى رحمت را شنيد كه با آوايى غمناك و اندوهگين و دلى دردمند مى گفت :


اى كه دعاى گرفتار در تاريكى ها را اجابت مى كنى!اى گشاينده گرفتارى و بلا و بيمارى!
ميهمانان تو در گِرد خانه[ ى كعبه] خوابيدند و بيدار شدنددعا مى كنند و ـ اى برپا دارنده ـ چشم تو نخوابيد.
به بخششت ، گناهم را به من ببخشاى كه مردم در حرم به او اشاره مى كنند!
اگر عفوت خطاكار را در بر نمى گيردپس چه كس بر گناهكاران ، نعمت مى بخشد ؟!
على عليه السلام به من فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! آيا [نداى] نداگر به گناه خويش و كمك خواه از پروردگار خود را شنيدى ؟» .
گفتم : آرى . شنيدم .
فرمود : «با دقّت بنگر . شايد او را ببينى» .
در آن شب تار ، اين سو و آن سو مى رفتم و ميان خفتگان مى گشتم تا ميان رُكن (حجر الأسود) و مقام ابراهيم عليه السلام ، شخص ايستاده اى را ديدم كه چون خوب نگريستم ، ديدم همان شخص است كه [به نماز] ايستاده است . گفتم : سلام بر تو، اى بنده اقرار كننده پشيمان و آمرزش خواهِ پناهجو ! تو را به خدا ، به نداى پسرعموى پيامبر خدا پاسخ ده .
پس سجده و تشهّد را به سرعت تمام كرد و سلام داد و بى آن كه سخنى بگويد ، با دست به من اشاره كرد كه جلو بروم . جلوتر [از او] رفتم تا او را نزد اميرمؤمنان آوردم و گفتم : اين شخص ، همان است .
امام عليه السلام به او كه جوانى خوش رو و خوش لباس بود، نگريست و فرمود : «از كدام قبيله اى ؟» .
گفت : از قبيله اى از عرب .
فرمود : «حالت چگونه است؟ و گريه و فرياد كمك خواهى ات از چيست ؟» .
گفت : حال كسى كه به نفرين والدين، گرفتار آمده و در تنگناست ، پيشامدها او را در گروِ خويش گرفته اند و اندوه ، او را چنان در خود غرق كرده و به ترديد افكنده كه دعايش مستجاب نمى شود .
على عليه السلام به او فرمود : «چرا اين گونه است ؟» .
گفت : من در ميان عرب ها ، سرگرمِ بازى و شادى (لهو و لعب) بودم و نافرمانى را در دو ماه رجب و شعبان نيز ادامه مى دادم و خدا را در نظر نمى گرفتم . پدرى دلسوز داشتم كه مرا از سوانحِ حوادث ، هشدار مى داد و از كيفر آتش مى ترساند و مى گفت : چه قدر آفتاب و تاريكى ، و نيز شب ها و روزها و ماه ها و سال ها و فرشتگان بزرگوار از تو بنالند؟
و چون در اندرز دادن به من پا مى فشرد ، بر سرش فرياد مى كشيدم و بر او مى پريدم و كتكش مى زدم . روزى هم قصد چند درهمى كه در پنهان داشت ، كردم و چون خواستم آنها را بردارم و در كارهايم مصرف كنم ، مرا از آن، باز داشت . من هم او را زدم و دستش را پيچاندم و درهم ها را [به زور] گرفتم و رفتم. او دست به زانوانش نهاد و مى خواست از جايش برخيزد كه از شدّت درد و رنج ، نتوانست آنها را حركت دهد و چنين سرود :


ميان من و مُنازل ، پيوندى برقرار شدبرابر و يكسان ، به سان باران براى خواهان آن .
او را پروردم تا جوانى نيرومند وچالاك شدوچون مى ايستاد ، تا گردن شترِ نَر مى رسيد .
و در كودكى ، چون گرسنه مى شداز بهترين و پاكيزه ترين توشه ها برايش فراهم مى كردم .
و چون به عنفوان جوانى و شادابى رسيدبا نيزه بلند و تيز رُدَينى ۱ برابرى مى كرد .
مالم را به يغما بُرد و دستم را پيچانْدخدا، دستش را بپيچانَد كه او بر وى چيره است !
سپس ، به خدا سوگند ياد كرد كه به كعبه بيايد و شكايت مرا به خدا ببرَد . پس هفته ها روزه گرفت و نمازها خواند و دعا كرد و [سوار] بر شترى سريع ، به سوى خانه خدا، حركت كرد. دشت ها و درّه ها و كوه ها را در نورديد تا در موسم حج به مكّه رسيد . از شترش پياده شد و به سوى بيت اللّه الحرام رفت و طواف و سعى خويش را به جاى آورد و به پرده كعبه آويخت و دعا و مناجات نمود و چنين سرود :


اى كه حاجيان، با كوشش به سويش آمدنداز دورترين جاها و فراز قلّه ها!
من نزد تو آمدم ، اى كه نااميد نمى كنىكسى را كه يگانه بى نياز را با زارى مى خوانَد!
اين ، مُنازل است كه حرمت مرا رعايت نمى كندپس ـ اى جبّار ـ حقّم را از فرزندم بگير .
به يارى ات يك طرف [بدن] او را فلج كناى كه فراترى از زاده شدن و زادن!
جوان گفت : سوگند به بر افرازنده آسمان و جارى كننده آب ، كه دعايش را تمام نكرده بود كه آنچه مى بينى ، بر سرم آمد .
سپس سمت راست جامه اش را كنار زد. طرف راست بدنش فلج بود [و افزود: ]من ، سه سال از او مى خواستم تا در همان جايى كه نفرينم كرده ، برايم دعا كند و او نمى پذيرفت ، تا اين كه امسال ، بر من منّت نهاد و همراه با او سوار بر شترى ده ماهه آبستن ، حركت كردم و به اميد سالم شدن ، به تندى راه پيمودم تا آن كه در وادى اَراك ۲ در درّه سياك (نزديك مكّه) ، پرنده اى در تاريكى پريد و شترى كه پدرم بر آن بود ، رَم كرد و پدرم به پايين درّه و ميان دو سنگ ، پرتاب شد [و از دنيا رفت] و همان جا دفنش كردم . از اين بزرگ تر [و دردناك تر]، اين كه مرا جز به اين نمى شناسند : «گرفتار به نفرينِ پدرش» .
امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «فريادرَسَت آمد . آيا به تو دعايى بياموزم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آن را به من آموخت و اسم اعظم و سترگِ خدا در آن است ؛ همان نام عزيز و كريمى كه هر كس او را بدان بخواند ، اجابت مى كند و هر كس از او بخواهد ، عطا مى نمايد و اندوه را مى گشايد و سختى را مى زُدايد و غم را مى بَرَد و بيمارى را بهبود مى بخشد و شكسته را سامان مى دهد و نادار را دارا و بدهى را ادا مى كند و از چشم زخم ، جلوگيرى مى كند و گناهان را مى آمرزد و عيب ها را مى پوشانَد و هر ترسان از شيطان رانده شده و گردن فراز لجوج را ايمنى مى دهد و اگر مطيع خدا ، آن را بر كوهى بخواند ، از جايش تكان مى خورد و اگر بر مرده اى بخواند ، زنده اش مى كند و اگر بر آب بخواند ، بر آن راه مى رود ، اگر خودپسندى او را نگيرد ؟
پس ، اى مرد! از خدا پروا كن كه دلم بر تو رحم آورد و خداوند، بايد راستى نيّتت را بداند كه به اسمِ اعظم ، خدا را براى معصيتى نمى خوانى و از آن ، جز براى استوارى دينت بهره نمى برى . پس اگر خلوص نيّت داشته باشى ، خدا اجابتت مى كند و پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله را در خواب مى بينى كه به بهشت و اجابت دعايت ، تو را مژده مى دهد» .
خوش حالى من از اين دعاى پُرفايده ، از خوش حالى آن مرد از به دست آوردن سلامت و آنچه به او رسيد ، بيشتر بود ؛ زيرا من ، آن [دعا] را از ايشان نشنيده بودم و پيش تر ، اين دعا را نمى شناختم .
سپس ، [پدرم على عليه السلام به من] فرمود : «دوات و كاغذ بياور و هر چه را بر تو مى خوانم ، بنويس» .
چنين كردم و دعا ، اين است : «به نام خداوند بخشنده مهربان . خداوندا ! من به اسمت از تو مى خواهم ، اى بِشْكوهِ بزرگوار ! اى زنده برپا دارنده ! اى زنده اى كه جز تو خدايى نيست ! اى كه جز او كسى نمى داند كه او چيست و كجاست و در كدام سَمت و چگونه است !
اى صاحب مُلك و ملكوت ، اى داراى عزّت و جبروت ، اى فرمان روا ، اى پاك ، اى سلامت بخش ، اى ايمنى ده ، اى غالب ، اى شكست ناپذير ، اى چيره ، اى بزرگ منش ، اى آفريدگار ، اى سازنده ، اى تصويرگر ، اى سود رسان ، اى تدبيركننده ، اى دوست ، اى ستوده ، اى معبود ، اى دور ، اى نزديك ، اى اجابتگر ، اى مراقب ، اى كافى ، اى نو پديدآورنده ، اى والا ، اى فرازمند، اى شنوا ، اى دانا ، اى فرزانه ، اى كريم ، اى برپا ، اى جاويد ، اى عالم ، اى قديم !
اى بالا ، اى سِتُرگ ، اى مهربان ، اى منّت نهنده ، اى قهّار ، اى كه از او كمك مى گيرند ، اى باشكوه ، اى زيبا ، اى وكيل ، اى كفيل ، اى درگذرنده ، اى رساننده ، اى فهيم ، اى راه نما ، اى هدايتگر ، اى آغاز كننده ، اى آغاز ، اى پايان ، اى آشكار ، اى نهان ، اى حاكم ، اى قاضى ، اى عادل ، اى صاحب فضل ، اى رساننده ، اى پاك ، اى پاكيزه ، اى توانا ، اى مقتدر ، اى بزرگ ، اى بزرگ منش !
اى يكتا ، اى يگانه ، اى بى نياز ، اى كه نزاد و زاده نشده و مانندى ندارد و همراهى با او نيست و دستْ يارى ندارد و مشاورى نگرفته و به پشتيبانى نياز ندارد و خدايى با او نيست و خدايى جز او نيست ! تو والايى ، بسى والاتر از آنچه منكران (/ ستمكاران) مى گويند .
اى دانا ، اى والا ، اى صاحب افتخار ، اى گشايشگر ، اى جان فزا ، اى گِره گشا ، اى ياور ، اى يارى دهنده ، اى هلاك كننده (/ دريافت كننده) ، اى انتقام گيرنده ، اى برانگيزنده ، اى ميراثدار ، اى اوّل ، اى جوينده ، اى چيره ، اى كه گريزنده اى از دستش در نمى رود ، اى بازگردنده ، اى بازآينده ، اى بخشنده ، اى سبب سازِ سبب ها ، اى گشاينده درها ، اى كه هر جا باشى ، اجابت مى كنى، اى پاك دارنده ، اى سپاس گزار ، اى درگذرنده ، اى آمرزشگر ، اى نور در نور ، اى تدبيرگرِ امور ، اى باريك بين ، اى آگاه ، اى جبران كننده ، اى روشنگر ، اى بينا ، اى پشتيبان ، اى سِتُرگ ، اى تنها ، اى فرد ، اى بى نياز ، اى تكيه گاه ، اى كفايت كننده ، اى احسان كننده ، اى زيبا ساز ، اى شفا دهنده ، اى وفا كننده ، اى عافيت دهنده ، اى نعمت دهنده ، اى بخشنده ، اى باكرامت ، اى تنهاىِ تنها !
اى كه بالا رفت و چيره گشت ! اى كه دارا و توانا گشت ! اى كه به درون رفت و خبر يافت ! اى كه پرستيده شد و سپاس گزارد ! اى كه نافرمانى شد ، امّا آمرزيد و پوشانْد ! اى كه انديشه ، او را درنمى يابد و ديده ، او را در برنمى گيرد و چيزى بر او پنهان نمى مانَد ! اى روزى رسانِ انسان و اندازه دهنده هر اندازه !
اى والا مكان ، اى پُرتوان ، اى دگرگون كننده زمان ، اى پذيرنده قربانى ، اى داراى نعمت و احسان ، اى داراى شوكت و سلطنت ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى بزرگ مرتبه ، اى كه هر روز در كارى است . اى كه كارى او را از كار ديگرى باز نمى دارد !
اى شنونده آواها ، اى پاسخ دهنده دعوت ها ، اى برآورنده خواسته ها ، اى تمام كننده نيازها ، اى فرو فرستنده بركت ها ، اى رَحم آورنده بر اشك ها ، اى بخششگر لغزش ها ، اى برطرف كننده سختى ها ، اى متولّى نيكى ها ، اى بالا برنده درجه ها ، اى عطا كننده درخواست ها ، اى زنده كننده مُرده ها ، اى گرد آورنده پراكنده ها ، اى آگاه بر نيّت ها ، اى باز گرداننده آنچه از دست رفت ، اى كه آواها بر او مشتبه نمى شود ، اى كه درخواست ها او را ملول نمى كند و تاريكى ها او را فرا نمى گيرد ، اى نورِ زمين و آسمان ها !
اى فرو ريزنده نعمت ها ، اى دفع كننده نكبت ها ، اى آفريننده انسان ها ، اى گرد آورنده امّت ها ، اى شفابخشِ بيمارى ها ، اى آفريدگارِ نور و تاريكى ها ، اى داراى بخشش و كَرَم ، اى كه هيچ پايى بر عرشش گام نمى تواند گذاشت !
اى بخشنده ترينِ بخشندگان ، اى كريم ترينِ كريمان ، اى شنواترينِ شنوندگان ، اى بيناترينِ بينندگان ، اى پناه پناهجويان ، اى امانِ بيمناكان ، اى پشتيبانِ پناه آورندگان ، اى سرپرست مؤمنان ، اى فريادرس يارى خواهان ، اى مقصود جستجوگران !
اى همره هر ناآشنا ، اى مونس هر تنها ، اى پناه هر رانده شده ، اى آشيانه هر دور شده ، اى نگهبان هر گم گشته ، اى مهربان بر پيرِ فرتوت ، اى روزى رسانِ كودك خُرد ، اى ترميم گر استخوانِ شكسته ، اى آزاد كننده هر اسير ، اى بى نياز كننده نادار فقير ، اى دستگير هراسانْ پناه آورنده ، اى داراى تدبير و تقدير ، اى كه سخت براى او آسان است ، اى كه نياز به روشنگرى ندارد ، اى كه بر هر كارى تواناست ، اى كه بر هر چيزى داناست ، اى كه به همه چيز بيناست !
اى فرستنده بادها ، اى شكافنده بامداد ، اى برانگيزنده جان ها ، اى داراى بخشش و گذشت ، اى كه هر گشايشى به دست اوست ، اى شنونده هر آوا ، اى رسنده به هر چيز رونده ، اى زنده كننده هر جان پس از مرگ !
اى ساز و برگِ من در سختى ، اى نگاهبان من در غربت ، اى مونس من در تنهايى ، اى ولى نعمت من ، اى سايه حمايتم ، آن گاه كه در راه ها مى مانم و نزديكان ، مرا تسليم مى كنند و هر همراهى مرا فرو مى نهد !
اى تكيه گاه بى تكيه گاهان ، اى ستون آن كه نقطه اتّكايى ندارد ! اى اندوخته كسى كه اندوخته اى ندارد ! اى پناهگاه كسى كه پناهگاهى ندارد ! اى رُكن كسى كه رُكنى [براى تكيه كردن] ندارد ! اى فريادرسِ يارى خواهان ، اى پناه بى پناهان !
اى همسايه ديوار به ديوار من ، اى ستونِ اعتماد من ، اى خداى حقّ من ، اى پروردگار خانه كهن ، اى دلسوز ، اى همراه ! مرا از حلقه هاى بسته و تنگ ، آزاد كن و همه همّ و غم و تنگناهايم را از من بگردان و مرا از آنچه تاب آن را ندارم ، كفايت كن و بر آنچه طاقت دارم ، يارى ده .
اى باز گرداننده يوسف به يعقوب ! اى برطرف كننده گرفتارىِ ايّوب ! اى آمرزشگر خطاى داوود ! اى بَركشنده عيسى بن مريم از دستان يهود ! اى پاسخ دهنده نداى يونس در تاريكى ها ! اى برگزيننده موسى با كلمات ! اى كه خطاى آدم را آمرزيد و ادريس را با رحمتش [به سوى بهشت] بر كشيد ! اى كه نوح را از غرق شدن، نجات بخشيد ! اى كه قوم نخستينِ عاد را هلاك كرد و ثمود را باقى ننهاد و پيش از آنان نيز ، قوم نوح را ـ كه ستمكارتر و طاغى تر بودند ـ و سرزمين [لوط] را ساقط كرد ! اى كه قوم لوط را تباه كرد و بر قوم شعيب ، عذاب فرو ريخت !
اى كه ابراهيم را دوست خود گرفت ! اى كه موسى را هم صحبت خود كرد و محمّد ـ كه درود خدا بر همه آنان باد ـ را حبيب خود نمود ! اى دهنده حكمت به لقمان و مُلك بى مانند به سليمان ! اى پيروز كننده ذو القرنين بر فرمان روايان جبّار ! اى كه به خضر ، حيات دادى و خورشيد را پس از غروبش براى يوشع، باز گرداندى ! اى كه دلِ مادر موسى را استوار داشتى و ناموس مريم دختر عمران را نگاه داشتى ! اى كه يحيى پسر زكريّا را از گناه ، باز داشتى و خشم موسى را فرو نشاندى ! اى كه زكريّا را به [تولّد] يحيى مژده دادى ! اى كه ذبحى [عظيم] را جانْ فداى اسماعيل كردى ، اى كه قربانىِ هابيل را پذيرفتى و لعنت را بر قابيل ، قرار دادى ! اى فرارى دهنده احزاب [مشرك] ! بر محمّد و خاندان محمّد و همه فرستادگان و فرشتگان مقرّبت و فرمان بُردارانت ، درود فرست .
از تو همه چيزهايى را مى طلبم كه هر يك از كسانى كه از آنان خشنود گشتى ، از تو طلبيدند و تو با اجابت، برايشان مقرّر كردى . اى خداوند ! اى خداوند ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى رحيم ! اى صاحب جلال و بزرگوارى ، اى صاحب جلال و بزرگوارى ، اى صاحب جلال و بزرگوارى ! به او ، به او ، به او ، به او ، به او ، به او ، به او ، از تو مى خواهم به هر نامى كه خود را بِدان ناميده اى يا در يكى از كتاب هايت نازل كرده اى و يا در علمِ غيب خود ، نزد خود ، نهان كرده اى ، و نيز به گِره هاى عزّت عرشَت و نهايتِ رحمت كتابت و به چيزى كه اگر همه درختان زمين ، قلم شوند و دريا و هفت درياى ديگر ، مُركّب شوند ، كلمات خدا ، پايان نمى گيرد ، كه خدا، شكست ناپذير و فرزانه است .
به نام هاى زيبايت از تو مى خواهم كه آنها را در كتابت (قرآن) روشن كرده و فرموده اى : «و نام هاى زيبا ، از آنِ خداست . او را با آنها بخوانيد» و گفته اى : «مرا بخوانيد . شما را اجابت مى كنم» و نيز گفته اى : «و چون بندگانم از من بخواهند ، من نزديكم ، دعاى دعاكننده را ، چون مرا بخوانَد ، اجابت مى كنم» و گفتى : «اى بندگان من كه بر خود، زياده روى كرديد! از رحمت خدا، نوميد نشويد» .
اى خداى من ! از تو مى خواهم . اى مولاى من! اجابتت را طمع دارم ، همان گونه كه وعده دادى . تو را خواندم ، همان سان كه مرا فرمان دادى . پس برايم اين گونه و آن گونه كن» .
[آن گاه، على عليه السلام افزود:] «سپس هر چه دوست دارى ، از خداى متعال مى طلبى و نيازت را نام مى برى و اين دعا را جز با طهارت ، مخوان» .
سپس به جوان فرمود : «امشب ، اين دعا را ده مرتبه بخوان و فردا خبرش را برايم بياور» .
جوان ، نوشته را گرفت و رفت . فرداى آن روز، هنوز چيزى از صبح نگذشته بود كه جوان ، سالم و تن درست ، نزد ما آمد و نوشته را به دست داشت و مى گفت : به خدا سوگند ، اين، اسمِ اعظم است . به پروردگار كعبه كه دعايم مستجاب شد !
على عليه السلام ـ كه درودهاى خدا بر او باد ـ به او فرمود : «برايم باز گو [كه چه اتّفاقى افتاد] !» .
جوان گفت : چون خواب ، چشم ها را رُبود و پرده سياه شب آويخت ، نوشته را با دستانم بالا بردم و خدا را بارها به حقّ آن خواندم . در بار دوم، پاسخ آمد : «كافى است ! خدا را با اسمِ اعظمش خواندى» .
سپس خوابيدم و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را خواب ديدم . دست شريفش را بر من كشيد و مى فرمود : «بر اسمِ اعظم و بزرگ خدا ، مواظبت كن ، كه تو بر راه خير هستى» .
چون بيدار شدم ، سالم بودم ، همان گونه كه مى بينى ، و خدا، تو را جزاى خير دهد !

1.نيزه اى مشهور كه ساخت زنى به نام رُدَينه بوده است .

2.اَراك ، وادى اى است در نزديكى مكّه، كه چوب مسواك آن، معروف است .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهاردهم
60

۱۰ / ۲۷

دُعاءُ الشّابِّ المَأخوذِ بِذَنبِهِ

۳۸۵۶.مهج الدعوات :مَروِيٌّ عَنِ مَولانَا الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام الدُّعاءُ المَعروفُ بِدُعاءِ الشّابِّ المَأخوذِ بِذَنبِهِ ، وما رُوِيَ عَن جَماعَةٍ يُسنِدونَ الحَديثَ إلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام قالَ :
كُنتُ مَعَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فِي الطَّوافِ في لَيلَةٍ دَيجوجِيَّةٍ ۱
قَليلَةِ النّورِ ، وقَد خَلَا الطَّوافُ ، ونامَ الزُّوّارُ ، وهَدَأَتِ العُيونُ ، إذ سَمِعَ مُستَغيثا مُستَجيرا مُتَرَحِّما ۲ ، بِصَوتٍ حَزينٍ مَحزونٍ مِن قَلبٍ موجَعٍ ، وهُوَ يَقولُ :


يا مَن يُجيبُ دُعَا المُضطَرِّ فِي الظُّلَمِيا كاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلوى مَعَ السَّقَمِ
قَد نامَ وَفدُكَ حَولَ البَيتِ وَانتَبَهوايَدعو ! وعَينُكَ يا قَيّومُ لَم تَنَمِ
هَب لي بِجودِكَ فَضلَ العَفوِ عَن جُرُمييا مَن أشارَ إلَيهِ الخَلقُ فِي الحَرَمِ
إن كانَ عَفوُكَ لا يَلقاهُ ذو سَرَفٍ ۳فَمَن يَجودُ عَلَى العاصينَ بِالنِّعَمِ
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : فَقالَ لي : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أسَمِعتَ المُنادِيَ ذَنبَهُ ، المُستَغيثَ رَبَّهُ ؟ فَقُلتُ : نَعَم ، قَد سَمِعتُهُ .
فَقالَ : اِعتَبِرهُ ۴ عَسى [أن] ۵ تَراهُ .
فَما زِلتُ أخبِطُ في طَخياءِ الظَّلامِ ، وأتَخَلَّلُ بَينَ النِّيامِ ، فَلَمّا صِرتُ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، بَدا لي شَخصٌ مُنتَصِبٌ ، فَتَأَمَّلتُهُ فَإِذا هُوَ قائِمٌ ، فَقُلتُ :
السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا العَبدُ المُقِرُّ المُستَقيلُ ، المُستَغفِرُ المُستَجيرُ ، أجِب بِاللّهِ ابنَ عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .
فَأَسرَعَ في سُجودِهِ وقُعودِهِ وسَلَّمَ ، فَلَم يَتَكَلَّم حَتّى أشارَ بِيَدِهِ بِأَن تَقَدَّمني ، فَتَقَدَّمتُهُ ، فَأَتَيتُ بِهِ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقُلتُ : دونَكَ ها هُوَ !
فَنَظَرَ إلَيهِ ، فَإِذا هُوَ شابٌّ حَسَنُ الوَجهِ ، نَقِيُّ الثِّيابِ ، فَقالَ لَهُ : مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟
فَقالَ لَهُ : مِن بَعضِ العَرَبِ .
فَقالَ لَهُ : ما حالُكَ ، ومِمَّ بُكاؤُكَ وَاستِغاثَتُكَ ؟
فَقالَ : حالُ مَن اُوخِذَ بِالعُقوقِ فَهُوَ في ضيقٍ ، ارتَهَنَهُ المُصابُ ، وغَمَرَهُ الاِكتِئابُ فَارتابَ ۶ ، فَدُعاؤُهُ لا يُستَجابُ .
فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : ولِمَ ذلِكَ ؟
فَقالَ : لِأَنّي كُنتُ مُلتَهِيا فِي العَرَبِ بِاللَّعبِ وَالطَّرَبِ ، اُديمُ العِصيانَ في رَجَبٍ وشَعبانَ ، وما اُراقِبُ الرَّحمنَ ، وكانَ لي والِدٌ شَفيقٌ يُحَذِّرُني مَصارِعَ الحَدَثانِ ۷ ، ويُخَوِّفُنِي العِقابَ بِالنّيرانِ ، ويَقولُ : كَم ضَجَّ مِنكَ النَّهارُ وَالظَّلامُ ، وَاللَّيالي وَالأَيّامُ ، وَالشُّهورُ وَالأَعوامُ ، وَالمَلائِكَةُ الكِرامُ . وكانَ إذا ألَحَّ عَلَيَّ بِالوَعظِ زَجَرتُهُ وَانتَهَرتُهُ ، ووَثَبتُ عَلَيهِ وضَرَبتُهُ .
فَعَمَدتُ يَوما إلى شَيءٍ مِنَ الوَرِقِ ۸ وكانَت فِي الخِباءِ ، فَذَهَبتُ لِاخُذَها وأصرِفَها فيما كُنتُ عَلَيهِ ، فَمانَعَني عَن أخذِها ، فَأَوجَعتُهُ ضَربا ولَوَيتُ يَدَهُ ، وأخَذتُها ومَضَيتُ .
فَأَومَأَ بِيَدِهِ إلى رُكبَتَيهِ يَرومُ النُّهوضَ مِن مَكانِهِ ذلِكَ ، فَلَم يُطِق يُحَرِّكُها مِن شِدَّةِ الوَجَعِ وَالأَلَمِ ، فَأَنشَأَ يَقولُ :


جَرَت رَحِمٌ بَيني وبَينَ مُنازِلٍسَواءً كَما يَستَنزِلُ القَطرَ طالِبُه
ورَبَّيتُ حَتّى صارَ جَلدا شَمَردَلاً ۹إذا قامَ ساوى غارِبَ ۱۰ الفَحلِ غارِبُه
وقَد كُنتُ اُوتيهِ مِنَ الزّادِ فِي الصِّباإذا جاعَ مِنهُ صَفوُهُ وأطايِبُه
فَلَمَّا استَوى في عُنفُوانِ شَبابِهِوأصبَحَ كَالرُّمحِ الرُّدَينِيِّ ۱۱ خاطِبُه
تَهَضَّمَني مالي كَذا ولَوى يَديلَوى يَدَهُ اللّهُ الَّذي هُوَ غالِبُه
ثُمَّ حَلَفَ بِاللّهِ لَيَقدَمَنَّ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَيَستَعدِي اللّهَ عَلَيَّ .
قالَ : فَصامَ أسابيعَ ، وصَلّى رَكَعاتٍ ، ودَعا ، وخَرَجَ مُتَوَجِّها عَلى عَيرانَةٍ ۱۲ ، يَقطَعُ بِالسَّيرِ عَرضَ الفَلاةِ ، ويَطوِي الأَودِيَةَ ويَعلُو الجِبالَ ، حَتّى قَدِمَ مَكَّةَ يَومَ الحَجِّ الأَكبَرِ ، فَنَزَلَ عَن راحِلَتِهِ ، وأقبَلَ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَسَعى وطافَ بِهِ ، وتَعَلَّقَ بِأَستارِهِ ، وَابتَهَلَ ، وأنشَأَ يَقولُ :


يا مَن إلَيهِ أتَى الحُجّاجُ بِالجَهَدِفَوقَ المَهاوي ۱۳ مِنَ اقصى غايَةِ البُعدِ
إنّي أتَيتُكَ يا مَن لا يُخَيِّبُ مَنيَدعوهُ مُبتَهِلاً بِالواحِدِ الصَّمَدِ
هذا مُنازِلُ لا يَرتاعُ مِن عققيفَخُذ بِحَقّي يا جَبّارُ مِن وَلَدي
حَتّى تُشِلَّ بِعَونٍ مِنكَ جانِبَهُيا مَن تَقَدَّسَ لَم يولَد ولَم يَلِدِ
قالَ : فَوَ الَّذي سَمَكَ ۱۴ السَّماءَ ، وأنبَعَ الماءَ ، مَا استَتَمَّ دُعاءَهُ حَتّى نَزَلَ بي ما تَرى ـ ثُمَّ كَشَفَ عَن يَمينِهِ ، فَإِذا بِجانِبِهِ قَد شَلَّ ـ فَأَنَا مُنذُ ثَلاثِ سِنينَ أطلُبُ إلَيهِ أن يَدعُوَ لي ۱۵ فِي المَوضِعِ الَّذي دَعا بِهِ عَلَيَّ ، فَلَم يُجِبني ، حَتّى إذا كانَ العامُ ، أنعَمَ عَلَيَّ فَخَرَجتُ [بِهِ] ۱۶ عَلى ناقَةٍ عُشَراءَ ۱۷ اُجِدُّ السَّيرَ حَثيثا رَجاءَ العافِيَةِ ، حَتّى إذا كُنّا عَلَى الأَراكِ ۱۸ ، وحَطمَةِ ۱۹ وادِي السِّياكِ ۲۰ نَفَرَ طائِرٌ فِي اللَّيلِ ، فَنَفَرَت مِنهُ النّاقَةُ الَّتي كانَ عَلَيها ، فَأَلقَتهُ إلى قَرارِ الوادي ، وَارفَضَّ بَينَ الحَجَرَينِ ، فَقَبَرتُهُ هُناكَ ، وأعظَمُ مِن ذلِكَ أنّي لا اُعرَفُ إلَا «المَأخوذَ بِدَعوَةِ أبيهِ» !
فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أتاكَ الغَوثُ ، ألا اُعَلِّمُكَ دُعاءً عَلَّمَنيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وفيهِ اسمُ اللّهِ الأَكبَرُ الأَعظَمُ ، العَزيزُ الأَكرَمُ ، الَّذي يُجيبُ بِهِ مَن دَعاهُ ، ويُعطي بِهِ مَن سَأَلَهُ ، ويُفَرِّجُ [بِهِ] ۲۱ الهَمَّ ، ويَكشِفُ بِهِ الكَربَ ، ويُذهِبُ بِهِ الغَمَّ ، ويُبرِئُ بِهِ السُّقمَ ، ويَجبُرُ بِهِ الكَسيرَ ، ويُغني بِهِ الفَقيرَ ، ويَقضي بِهِ الدَّينَ ، ويَرُدُّ بِهِ العَينَ ، ويَغفِرُ بِهِ الذُّنوبَ ، ويَستُرُ بِهِ العُيوبَ ، ويُؤمِنُ بِهِ كُلَّ خائِفٍ مِن شَيطانٍ مَريدٍ ، وجَبّارٍ عَنيدٍ ! ولَو دَعا بِهِ طائِعٌ للّهِِ عَلى جَبَلٍ لَزالَ مِن مَكانِهِ ، أو عَلى مَيِّتٍ لَأَحياهُ اللّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، ولَو دَعا بِهِ عَلَى الماءِ لَمَشى عَلَيهِ بَعدَ أن لا يَدخُلَهُ العُجبُ .
فَاتَّقِ اللّهَ أيُّهَا الرَّجُلُ ، فَقَد أدرَكَتنِي الرَّحمَةُ لَكَ ، وَليَعلَمِ اللّهُ مِنكَ صِدقَ النِّيَّةِ أنَّكَ لا تَدعو بِهِ في مَعصِيَتِهِ ، ولا تُفيدُهُ إلَا الثِّقَةَ في دينِكَ ، فَإِن أخلَصتَ النِّيَّةَ استَجابَ اللّهُ لَكَ ، ورَأَيتَ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في مَنامِكَ ، يُبَشِّرُكَ بِالجَنَّةِ وَالإِجابَةِ .
قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : فَكانَ سُروري بِفائِدَةِ الدُّعاءِ أشَدَّ مِن سُرورِ الرَّجُلِ بِعافِيَتِهِ وما نَزَلَ بِهِ ؛ لِأَنَّني لَم أكُن سَمِعتُهُ مِنهُ ، ولا عَرَفتُ هذَا الدُّعاءَ قَبلَ ذلِكَ .
ثُمَّ قالَ : اِيتِني بِدَواةٍ وبَياضٍ ، وَاكتُب ما اُمليهِ عَلَيكَ . فَفَعَلتُ ، وهُوَ :
«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِاسمِكَ يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ ، يا حَيُّ يا قَيّومُ ، يا حَيُّ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ ولا أينَ هُوَ ولا حَيثُ هُوَ ولا كَيفَ هُوَ إلّا هُوَ ، يا ذَا المُلكِ وَالمَلَكوتِ ، يا ذَا العِزَّةِ وَالجَبَروتِ ، يا مَلِكُ يا قُدّوسُ ، يا سَلامُ يا مُؤمِنُ يا مُهَيمِنُ ، يا عَزيزُ يا جَبّارُ يا مُتَكَبِّرُ ، يا خالِقُ يا بارِئُ يا مُصَوِّرُ ، يا مُفيدُ ، يا وَدودُ يا مَحمودُ يا مَعبودُ ، يا بَعيدُ يا قَريبُ يا مُجيبُ ، يا رَقيبُ يا حَسيبُ ، يا بَديعُ يا رَفيعُ ، يا مَنيعُ يا سَميعُ ، يا عَليمُ يا حَكيمُ ، يا كَريمُ يا قائِمُ يا دائِمُ يا عالِمُ يا قَديمُ ۲۲ .
يا عَلِيُّ يا عَظيمُ ، يا حَنّانُ يا مَنّانُ ، يا دَيّانُ ۲۳ يا مُستَعانُ ، يا جَليلُ يا جَميلُ ، يا وَكيلُ يا كَفيلُ ، يا مُقيلُ يا مُنيلُ ، يا نَبيلُ يا دَليلُ ، يا هادي ، يا بادي ، يا أوَّلُ يا آخِرُ ، يا ظاهِرُ يا باطِنُ ، يا حاكِمُ يا قاضي ، يا عادِلُ يا فاضِلُ ، يا واصِلُ يا طاهِرُ يا مُطَهِّرُ ، يا قادِرُ يا مُقتَدِرُ ، يا كَبيرُ يا مُتَكَبِّرُ .
يا واحِدُ يا أحَدُ يا صَمَدُ ، يا مَن لَم يَلِد ولَم يولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أحَدٌ ، ولَم يَكُن لَهُ صاحِبَةٌ ولا كانَ مَعَهُ وَزيرٌ ، ولَا اتَّخَذَ مَعَهُ مُشيرا ، ولَا احتاجَ إلى ظَهيرٍ ، ولا كانَ مَعَهُ إلهٌ ، لا إلهَ إلّا أنتَ فَتَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الجاحِدونَ (/ الظّالِمونَ) عُلُوّا كَبيرا .
يا عالِمُ يا شامِخُ ۲۴ يا باذِخُ ۲۵ ، يا فَتّاحُ يا مُرتاحُ يا مُفَرِّجُ ، يا ناصِرُ يا مُنتَصِرُ ، يا مُهلِكُ (/ مُدرِكُ) يا مُنتَقِمُ ، يا باعِثُ يا وارِثُ ، يا أوَّلُ يا طالِبُ يا غالِبُ ، يا مَن لا يَفوتُهُ هارِبٌ ، يا تَوّابُ يا أوّابُ يا وَهّابُ ، يا مُسَبِّبَ الأَسبابِ ، يا مُفَتِّحَ الأَبوابِ ، يا مَن حَيثُ ما دُعِيَ أجابَ ، يا طَهورُ يا شَكورُ ، يا عَفُوُّ

1.الدُّجى : الظُلْمة (الصحاح : ج ۶ ص ۲۳۳۴ «دجا») .

2.في بحار الأنوار : «مستَرحِما» بدل «مترحّما» وهو الأصحّ .

3.السَّرَفُ : الإغفال والخطأ (الصحاح : ج ۴ ص ۱۳۷۳ «سرف») .

4.اعتَبِر : اُنظر وتدَبَّر (راجع : لسان العرب : ج ۴ ص ۵۳۱ «عبر») .

5.الزيادة من بحار الأنوار .

6.في بحار الأنوار ج ۴۱ ص ۲۲۵ : «فإن تاب» بدل «فارتاب» .

7.حَدَثانُ الدهر : نُوَبُهُ ، وما يحدث فيه (لسان العرب : ج ۲ ص ۱۳۲ «حدث») .

8.الوَرْقُ : الدراهم المضروبة ، وفي الوَرْق ثلاث لغات : وَرِق ، ووِرْق ، وَوَرَق (الصحاح : ج ۴ ص ۱۵۶۴ «ورق») .

9.الشَّمَردَل : السريع من الإبل وغيره (الصحاح : ج ۵ ص ۱۷۴۱ «شمردل») .

10.الغارِب : ما بين العُنق والسَّنام ، وهو الذي يُلقى عليه خِطام البعير إذا اُرسِل (المصباح المنير : ص ۴۴۴ «غرب») .

11.الرُّمْحُ الرُّديني : زعموا أنّه منسوب إلى امرأة السمهريّ ، تسمّى ردينة ، وكانا يقوّمان القَنا بِخِطِّ هَجَر (الصحاح : ج ۵ ص ۲۱۲۲ «ردن») .

12.العَيرانَة : الناقة تشبّه بالعَيْر [أي الحمار الوحشي ]في سرعتها ونشاطها (الصحاح : ج ۲ ص ۷۶۴ «عير») .

13.المَهواة : موضع في الهواء مشرف ما دونه من جبلٍ وغيره (لسان العرب : ج ۱۵ ص ۳۷۰ «هوا») . وفي بحار الأنوار : «المِهاد» .

14.سمك الشيء يسمكه : إذا رفعه (النهاية : ج ۲ ص ۴۰۲ «سمك») .

15.في المصدر : «يدعوني» ، والتصويب من بحار الأنوار .

16.العُشَراء من النُّوق : التي مضى لحملها عشرة أشهر بعد طُروق الفَحل . وأحسن ما تكون الإبل وأنفَسُها عند أهلها إذا كانت عِشارا (تاج العروس : ج ۷ ص ۲۲۵ و ۲۲۶ «عشر») .

17.الأراك : هو وادي الأراك قرب مكّة (معجم البلدان : ج۱ ص ۱۳۵) .

18.حَطمُ الجَبَلِ : الموضع الّذي حُطِمَ منهُ ، أي ثُلِمَ فبقي منقطعا (لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۳۸ «حطم») .

19.في المصدر : «وحطته وادي السجال» ، والتصويب من بحار الأنوار .

20.في بحار الأنوار : « . . . يا عليم يا حكيم يا كريم يا حليم يا قديم» .

21.الديّانُ : القهّارُ (النهاية : ج ۲ ص ۱۴۸ «دين») .

22.الشامِخُ : العالي (النهاية : ج ۲ ص ۵۰۰ «شمخ») .

23.البَذَخُ : الفخر والتطاول ، والباذخُ : العالي (النهاية : ج ۱ ص ۱۱۰ «بذخ») .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهاردهم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7647
صفحه از 523
پرینت  ارسال به