۱۰ / ۱۰
قافيه «ر»
۰.
آيا دنيا و همه آنچه در آن استجز سايه اى است كه با روز ، به پايان مى رسد ؟
بينديش كه: سردارانو صاحبان اسبان و شتران، كجا رفتند ؟
و بزرگان قدرت و دليران بى باكو افتخارآفرينان پيشين كجايند ؟
و خلفاى متكبّر و گردنكشكه يكى از پس ديگرى آمدند و رفتند ، كجايند ؟
گويى كه نبوده اند و يا آفريده نشده اند.آيا كسى مى تواند از نابودى ، در امان باشد ؟!
۱۰ / ۱۱
قافيه «ز»
۰.
آيا انسان از سرِ خودخواهى به مال دنيا مى نازدو خود را بِدان گرامى مى شمرد ، در حالى كه دنيا از دست مى رود ؟!
و دولت دنيا را ديوانه وار مى طلبددر حالى كه دولت آن ، با رسوايى ها همراه است ؟!
ما و همه جهانيان ، مانند مسافرانى هستيم كهزمان كوچمان ، با شتاب ، نزديك مى شود .
در حالى كه با همه شادى ها و غم هايى كه در دنيا داشته ايمآن را نيازموده ايم و به حقيقت آن ، جاهليم .
آيا نمى دانيم كه دنيا جاى ماندن نيستو راه ديگرى جز عبور كردن از آن نيست ؟