۳۹۶۰.الخصالـ به نقل از يونس بن عبد الرحمان ، از يكى از راويان شيعه، از امام صادق عليه السلام ـ: مردى بر عثمان بن عفّان ، كه بر درگاه مسجد نشسته بود ، گذشت و از او چيزى خواست . عثمان، فرمان داد تا پنج درهم به او بدهند . آن مرد گفت : مرا راه نمايى كن .
عثمان به او گفت : اين جوانانى كه مى بينى ؛ و با دستش به گوشه اى از مسجد كه حسن و حسين و عبد اللّه بن جعفر نشسته بودند ، اشاره نمود .
مرد، نزد آنان رفت و سلام داد و از آنان ، درخواست كمك كرد . حسن عليه السلام و حسين عليه السلام به او گفتند : «اى مرد ! درخواست ، جز در يكى از اين سه، روا نيست : ديه اى سنگين ، بدهىِ آشكار، يا فقرى توان سوز . تو كدام يك از اينها را دارى ؟» .
گفت : يكى از اينها را دارم .
حسن عليه السلام فرمان داد تا پنجاه دينار به او بدهند و حسين عليه السلام فرمان داد چهل و نه دينار به او بدهند و عبد اللّه بن جعفر ، فرمان داد تا چهل و هشت دينار به او بدهند .
آن مرد باز گشت و بر عثمان گذشت . به او گفت : چه كردى ؟
گفت : بر تو گذشتم و از تو درخواست كردم و نپرسيدى كه درخواستم براى چيست ؛ ولى چون از آن مو بلند ۱ درخواست كردم ، به من گفت : «اى مرد! به چه خاطر ، درخواست مى كنى؟ درخواست ، جز در يكى از اين سه روا نيست» و موردى را كه از آن سه بود ، به او گفتم . پس او، پنجاه دينار به من داد و دومى، چهل و نه دينار و سومى، چهل و هشت دينار .
عثمان گفت : چه كس ديگرى براى تو مانند اين جوان مردان مى شوند؟ آنان ، از كودكى دانش را با شير مادر مكيده اند و تمام خير و حكمت را گِرد آورده اند .