۳۹۴۵.المستدرك على الصحيحينـ به سندش، از امام حسين عليه السلام ، از امام على عليه السلام ـ: مردى يهودى به نام جُرَيجِرَه كه چند دينارى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله طلبكار بود ، از ايشان تقاضاى پرداخت آن را كرد .
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى يهودى ! چيزى ندارم به تو بدهم» .
يهودى گفت : اى محمّد ! از تو جدا نمى شوم تا بپردازى .
فرمود : «پس با تو مى نشينم» .
نشست و در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبح روز بعد را خواند و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله ، يهودى را تهديد مى كردند و مى ترساندند . پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى متوجّه شد ، فرمود : «با او چه كار داريد ؟» .
گفتند : اى پيامبر خدا ! يك يهودى ، تو را حبس كرده است ؟!
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «پروردگارم ، مرا از ستم كردن ، باز داشته است ، چه در حقّ هم پيمان (اهل ذِمّه) و چه در حقّ هر كس ديگر» .
چون آن روزْ سپرى شد ، يهودى گفت : شهادت مى دهم كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و شهادت مى دهم كه محمّد، بنده و فرستاده اوست. [پس ايمان آورد] و گفت : نيمى از دارايى ام در راه خدا باشد . به خدا سوگند ، اين كار را با تو نكردم ، جز براى آن كه بدانم ويژگى هاى بيان شده براى تو در تورات را دارى يا نه . [آن ويژگى ها اينها هستند :] محمّد بن عبد اللّه ، در مكّه متولّد مى شود و به مدينه هجرت مى كند و فرمان روايى اش تا شام مى رود . نه تند و خشن است ، نه در كوچه و بازار ، فرياد مى زند، و نه دشنام و ناسزا مى گويد .
گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و تو پيامبرِ خدايى . اين ، دارايى من است . پس هر گونه كه خدا نشانت مى دهد ، در آن ، حكم كن .
آن يهودى ، مردى ثروتمند بود .