۷۳۹.المناقب ، ابن شهرآشوب :هنگامى كه امام حسين عليه السلام ، امام حسن عليه السلام را در قبر نهاد ، چنين خواند :
آيا به سرم روغن بزنم ، يا در مجالس خود ، خوش باشمدر حالى كه سرِ تو بر زمين و بدنت بى لباس است ؟!
يا براى آنچه دوست دارم ، از دنيا بهره بگيرم ؟![نه؛] بلكه هر آنچه به تو نزديك تر است ، محبوب من است .
تا زمانى كه كبوتر ، آواز بخواندو باد صبا و جنوب بوزد ، بر تو مى گريم .
و مادام كه از چشمم ، قطره اشكى بريزدو شاخه اى از درختان انبوه حجاز ، سرسبز شود [ ، من همچنان مى گريم] .
گريه من ، طولانى و اشك هاى من ، فراوان خواهد بود ؛چرا كه تو دورى ، گرچه مزارت نزديك است .
او غريب است ، با آن كه خانه ها او را احاطه كرده اند .آرى! همه كسانى كه زير خاك اند ، غريب اند .
بازماندگان ، پس از رفتگان ، خوش حالى نمى كنند ؛چرا كه هر كسى ، بهره اى از مرگ خواهد داشت .
كسى كه مالش به تاراج رفته ، تهى دست نيست ؛بلكه تاراج شده ، كسى است كه برادرش را با دست خود ، در دل خاك نهاده است .
خويشاوند تو ، كسى است كه رو در رو ، با تو سخن بگويد ؛و آن كه در دل خاك قرار گرفته ، خويشاوندى ندارد .