۷۳۲.الأمالى ، طوسىـ به نقل از ابن عبّاس ـ: حسين بن على عليه السلام هنگام بيمارى برادرش حسن بن على عليه السلام كه به فوتش انجاميد ، نزد او رفت و پرسيد : اى برادر! خود را در چه حال مى يابى؟
امام حسن عليه السلام فرمود : «خود را در نخستين روز از روزهاى آخرت و آخرين روز از روزهاى دنيا مى يابم . بدان كه من از اجلم ، پيش نمى افتم و در حالى نزد پدر و جدّم مى روم كه از جدايى از تو و برادرانت و نيز جدايى از دوستان ، ناخرسندم . از اين گفته ام ، استغفار مى جويم و به سوى خدا توبه مى كنم ؛ چرا كه در اين حال ، دوست دارم به ديدار پيامبر صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على بن ابى طالب و نيز فاطمه ، حمزه و جعفر بروم . خداى عز و جل را براى هر فنا شونده اى ، جانشينى و براى هر مصيبتى ، تعزيتى و براى هر از دست رفته اى ، جبرانى است» .
تا آن جا كه فرمود: «بنويس : اين ، وصيّت حسن بن على به برادرش حسين بن على است : وصيّت مى كند كه خدايى جز خداوند يگانه بى شريك نيست و [حسن ، ]او را كاملاً بندگى مى كند ، [و خدا ]شريكى در فرمان روايى ندارد و در بند ولايت هيچ كس نيست . اوست كه همه چيز را آفريده و آن را اندازه نموده است و او سزاوارترين كس به بندگى و مستحق ترين شخص به ستايش است . هر كس از او اطاعت كند ، راه مى يابد و هر كس از او سر بپيچد ، گم راه مى شود و هر كس به سوى او باز گردد ، هدايت مى شود .
من ، تو را ـ اى حسين ! ـ در باره آنان كه بر جاى نهاده ام ـ خانواده و فرزندانم و دودمان خودت ـ ، سفارش مى كنم كه از بدكارشان بگذرى و از نيكوكارشان بپذيرى و براى آنان ، پدر و جانشين من باشى .
مرا كنار جدّم پيامبر صلى الله عليه و آله ، به خاك بسپار ، كه من به او و خانه اش ، سزامندتر از كسانى هستم كه بدون اذن و نوشته اى ، پس از او به درون خانه اش برده شده اند . خداوند متعال در آنچه بر پيامبرش در قرآن نازل كرده ، فرموده است : «اى مؤمنان ! به خانه هاى پيامبر وارد نشويد ، جز آن كه به شما اذن داده شود» . به خدا سوگند ، پيامبر صلى الله عليه و آله در روزگار حياتش به آنها اجازه نداد كه بدون اذن ، بر او در آيند و پس از وفاتش نيز اذنى براى آنان نرسيد ؛ ولى ما در تصرّف آنچه به ارث برده ايم ، مأذونيم .
امّا اگر آن زن (عايشه) مانع شد [كه مرا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله دفن كنى] ، تو را به نزديكى ات [با پيامبر] ـ كه خداى عز و جل آن را برايت فراهم كرده ـ و به خويشاوندىِ خونى ات با پيامبر صلى الله عليه و آله ، سوگند مى دهم كه مبادا به خاطر من ، به اندازه حجامتى ، خون بريزى [و بايد شكيبا باشى] تا آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ببينيم و شكايتْ پيش او ببريم و آنچه را كه مردمْ پس از او با ما كردند ، به او خبر دهيم» و سپس حسن عليه السلام قبض روح شد .
[پس از شهادت امام حسن عليه السلام ،] امام حسين عليه السلام من (ابن عبّاس) و عبد اللّه بن جعفر و على بن عبد اللّه بن عبّاس را فرا خواند و فرمود : «پسرعمويتان را غسل دهيد» .
ما او را غسل داديم ، حنوط (مادّه اى خوش بو) بر او ماليديم و كفن هايش را پوشانيديم . سپس او را بيرون آورديم تا اين كه در مسجد بر او نماز خوانديم و حسين عليه السلام فرمان داد كه خانه[ى پيامبر صلى الله عليه و آله ] باز شود ؛ امّا مروان بن حكم و سفيانيان و هر كس از فرزندان عثمان بن عفّان كه در آن جا حاضر بود ، مانع شدند و گفتند : آيا امير مؤمنان ، عثمانِ شهيدِ به ستم كشته شده ، در بدترين جاى بقيع دفن شود و حسن ، در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله ؟ به خدا سوگند ، اين هرگز نمى شود ، مگر آن گاه كه شمشيرها ميان ما شكسته و نيزه ها خُرد و تيرها تمام شوند .
حسين عليه السلام فرمود : «هان ! به خدايى كه مكّه را حرمت داد ، حسن بن على ، فرزند فاطمه ، به پيامبر خدا و خانه اش سزاوارتر از كسانى است كه بدون اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله ، به درون خانه اش آورده شده اند و او ـ به خدا سوگند ـ ، سزاوارتر از بر دوش كشنده خطاها و تبعيد كننده ابو ذر است ؛ [همان] كسى كه آن بلا را بر سر عمّار آورد و با عبد اللّه [بن مسعود] چنان كرد ؛ ۱ همان كه از خويشانش [مانند مروان ، به ناحق ]دفاع كرد و رانده شده پيامبر صلى الله عليه و آله (حَكَم ، پدر مروان) را پناه داد ، امّا شما پس از او ، فرمان روا شديد و دشمنان ما و فرزندان آنان ، با شما دست بيعت دادند» .
پس او را حركت داديم و نزد قبر مادر [ بزرگـ]ش فاطمه [بنت اسد] آورديم و در كنارش به خاك سپرديم .