۷۲۶.تاريخ دمشق :پس از وفات حسن عليه السلام ، مُسيَّب بن نَجَبه فزارى با گروهى از همراهانش نزد حسين عليه السلام آمد و او را به خلع معاويه فرا خواندند و گفتند : ما رأى تو و رأى برادرت را مى دانيم .
حسين عليه السلام فرمود : «من اميد دارم كه خداوند ، برادرم را به خاطر نيّتش براى خويشتندارى از جنگ ، پاداش بدهد و مرا به خاطر دوست داشتن جهاد با ستمگران ، پاداش دهد» .
۷۲۷.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :هنگامى كه معاوية بن ابى سفيان از مردم براى يزيد بن معاويه بيعت گرفت ، حسين عليه السلام از كسانى بود كه بيعت نكرد . كوفيان به حسين عليه السلام نامه مى نوشتند و او را به شورش بر معاويه دعوت مى كردند ؛ امّا حسين عليه السلام هر بار ، خوددارى مى ورزيد .
از اين رو ، گروهى از كوفيان نزد محمّد حنفيّه رفتند و او را به شورش فرا خواندند . او نيز خوددارى ورزيد ؛ ولى نزد حسين عليه السلام آمد و پيشنهاد آنان را باز گفت. حسين عليه السلام فرمود:«اينان مى خواهند به اسم ما،نان بخورند و خون ما را هدر دهند» . و حسين عليه السلام همچنان انديشناك باقى ماند .