۶۷۳.مروج الذهب :عثمان به ابو ذر گفت : چهره ات را از من بپوشان [كه تو را نبينم]... . و سپس گفت : تو را به رَبَذه تبعيد مى كنم .
ابو ذر گفت : اللّه اكبر! پيامبر خدا ، راست گفت . او همه آنچه را كه با آن رو به رو مى شوم ، به من خبر داد .
عثمان گفت : [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] به تو چه گفته است؟
گفت : به من خبر داد كه مرا از مكّه و مدينه باز مى دارند و در ربذه مى ميرم و گروهى كه از عراق به حجاز مى آيند ، دفن مرا عهده دار مى شوند .
ابو ذر به دنبال شترش فرستاد و زنش ـ و برخى گفته اند : دخترش ـ را بر آن ، سوار كرد .
عثمان ، فرمان داد كه مردم ، گِرد او را خالى كنند تا به ربذه برود و مروان ، او را روانه مى كرد .
چون از مدينه بيرون رفت ، على بن ابى طالب عليه السلام به همراه پسرانش (حسن و حسين عليهماالسلام) و برادرش عقيل و عبد اللّه بن جعفر و عمّار بن ياسر به بدرقه آمدند .
۳ / ۴
گزارش هاى جلوگيرى امام عليه السلام از قتل عثمان
۶۷۴.الإمامة و السياسةـ در گزارش محاصره شدن عثمان ـ: به على عليه السلام خبر رسيد كه عثمان را مى خواهند بكشند . على عليه السلام فرمود : «ما با مروان كار داشتيم و دنبال كشتن عثمان نيستيم» . سپس به حسن و حسين عليهماالسلامفرمود : «با شمشيرهايتان برويد و بر در خانه عثمان بايستيد و نگذاريد دست كسى به او برسد» .
زبير هم پسرش را با بى ميلى فرستاد و طلحه نيز پسرش را همين گونه فرستاد .