۶۷۰.الثقات ، ابن حبّان :عثمان ، در ماه رجب ، عمره گزارد و عبد اللّه بن جعفر و حسين بن على عليه السلام هم با او بيرون آمدند . حسين بن على عليه السلام بيمار شد و عبد اللّه بن جعفر ، او را در سُقيا نگاه داشت و پيكى براى آگاه كردن على عليه السلام فرستاد . على عليه السلام با چند تن از بنى هاشم به سوى سقيا آمد و چون وارد آن جا شد ، شترى خواست و آن را قربانى كرد و سر حسين عليه السلام را تراشيد و خودش به پرستارى از حسين عليه السلام پرداخت .
عثمان ، هنگامى كه عمره اش را به پايان برد . . . و باز گشت ، در راه بازگشت ، بر على بن ابى طالب عليه السلام گذشت كه با چند تن از بنى هاشم ، به پرستارى از حسين عليه السلام مشغول بود . عثمان گفت : من مى خواستم در كنار او بمانم تا تو بيايى ؛ ولى حسين ، مرا به رفتن ، تشويق و مصمّم كرد و پيوسته گفت : «راهى شو و كاروانت را ببر» .
على عليه السلام فرمود : «آن ، چيزى نبود كه از دستت برود ! آيا جز عمره اى بود؟! انسان از اين كه حج از دستش برود ، بايد بهراسد ؛ امّا عمره ، نه ...!» . سپس على عليه السلام با حسين عليه السلام ره سپار مكّه شد .
۳ / ۳
موضع امام عليه السلام در برابر تبعيد ابو ذر
۶۷۱.المحاسنـ به نقل از اسحاق بن جرير جريرى ، از مردى از خانواده اش ، از امام صادق عليه السلام ـ: امير مؤمنان عليه السلام ، ابو ذر را بدرقه كرد و حسن و حسين عليهماالسلام ، عقيل بن ابى طالب ، عبد اللّه بن جعفر و عمّار بن ياسر نيز به بدرقه آمده بودند . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «با برادرتان وداع كنيد كه مسافر بايد برود و بدرقه كننده بايد باز گردد» و هر يك از آنان ، سخن هاى خود را با او گفت .
حسين بن على عليه السلام گفت : «اى ابو ذر ! خدا رحمتت كند ! مردم ، تو را گرفتار رنج ساختند ؛ زيرا تو دينت را از دسترس آنان به دور داشتى و آنان هم دنيايشان را از تو باز داشتند ، و فردا چه قدر تو به آنچه از آنان به دور داشتى ، نيازمندى و از آنچه تو را باز داشتند ، بى نيازى!» .
ابو ذر گفت : خدا شما اهل بيت را رحمت كند! من در دنيا جز غم شما ندارم . من چون شما را ياد مى كنم ، پيامبر صلى الله عليه و آله را به ياد مى آورم .